اشعار وفات حضرت ام البنین ۱۳۹۵ * سید مجید بنی فاطمه

بازدید: 822 بازدید

بدون ماه قـــدم مــــی زنم ســــــــــــحر ها را
گرفته اند از این آســــــــــــــمان قمر ها را
چقدر خاک ســرش ریخته است، معلوم است
رسانده است به خانم کســــی خبرها را
نگاه کن سر پیری چه بی عصــــــــــــــا مانده
گرفته اند از این قد کمان پســــــــــــرها را
چه مشکل است که از چهار تا پسرهــــــایش
بیاورند برایش فقط سپـــــــــــــــــرهـــــا را
نشسته است سر راه و روضـــــــه می خواند
که در بیاورد آه آه رهگذرهــــــــــــــــــــا را
ندیده است اگر چه ولی خـــــــــــــــــــبر دارد
سر عمود عوض کرده شکل سرهــــــــا را
کنـــــــــــــار آب دو تا دست بر روی یک دست
رسانده است به ما خانم این خبرهــــــا را
بشیر آمد و گفتی که از حسین بــــــــــــــــگو
ز عون دم زد و گفتی که از حسین بــــــگو
ستاره بودی و  یکدفعه آفتاب شــــــــــــــــدی
برای خانه مولا که انتخاب شـــــــــــــــــدی
به خانه ولی الله اعظم آمـــــــــــــــــــــــدی و
دلیل عزت قوم بنی کلاب شـــــــــــــــدی
به جای اینکه شَوی مُدعیه همســــــــری اش
کنیز حلقه به گوش ابوتراب شــــــــــــدی
تنور خانه حیدر دوباره گرم شــــــــــــــــــــد و
برای چرخش دستار انتخاب شـــــــــــدی
چهار تا پســـــــــــــــــــر آوردی برای عــــلی
که جای فاطمه ام البنین شــــــــــــــــدی
دلت همیشه چنین شوهری دعا می کـــرد
تو مثل حضرت صدیقه مستجاب شـــــدی
اگر چه ضرب غلافــــــــــی به بازویت نگرفت
میان کوچــــــــــــه به دیوار زانویت نگـرفت
تو را به قصد جسارت کســـــی اسیر نکرد
به چادر عربیـــــــــــــــــه تو خار گیر نکرد
تو را که فرق عــلی دیده ای و خون حسن
به غیـــــــــــر کرب و بلا هیچ چیز پیر نکرد
به احتـــــــــــــرام همــــــان تکه بوریا دیگر
زمین خـــــــــــــانه تو نیـــــت حصیر نکرد
از آن زمــــــــــان که شنیدی خزان گلها را
هــــــــــــــــوای کوی تو باغ دلپذیر نکرد
چه خوب شــــــــــد که نبودی کربلا بینی
که دست دشمن دون رحم بر صغیر نکرد
به نعـــــــــــــــــــل تازه گرفتند تا بدنها را
به ضــــــــرب دست لگد میزدند زن ها را

 

 

 

روضه

مردم بهم شیر آفرین نمیگن

داره منو میکشه این، نمیگن

ام البنین چقد بهم می اومد

دیگه بهم ام البنین نمیگن

ام البنین شدن چه دردسر داشت

تابوتش و معلوم نشد کی برداشت

غریبیِ امروزش و نبینید

ام البنین یه روز چهار پسر داشت

بوی علی چارتاییشون می دادند

خیلی برا فاطمه جون می دادند

یادش بخیر دور و برم که بودن

همه من و به هم نشون می دادند

 

کبوتر مدینه پر نداره

خونه م ستاره و قمر نداره

دیگه من و ام البنین نخونید

ام البنین دیگه پسر نداره

غصه و ماتم منو می بینن

اوضاع درهم منو می بینن

اونایی که محو رشیدیم بودن

حالا قد خم منو …

کشته شدن ولی خبر نداشتم

به هیچ کدومشون نظر نداشتم

تا می بینید منو بگید: حسین جان

اصلاً خیال کنید پسر نداشتم

دلم شکسته، می دونم شکسته

قدم کمونه، گمونم شکسته

روزا میام تو آفتاب می شینم

از چار طرف سایه بونم شکسته

همه ش می گفت: برام گلاب نیارید

من و دیگه پیش رباب نیارید

سر مزار من اگه اومدید

هر چی میارید ولی آب نیارید

شاعر : علی‌اکبر لطیفیان

 

 

 

زمینه

اب به لب های تو رو زده موج به پای تو زانو زده

ماه خیمه به ماه فلک ماه روی تو پهلو زده

به ابروی تو ماشاء الله به گیسوی تو ماشاء الله

پناه حرم جان زینب به بازوی تو ماشاء الله

یل کربلا ماشاء الله

*************

هر کجا صحبت از شیر شده دشمن تو زمین گیر شده

بر مصافت کسی که میاد یعنی از زندگی سیر شده

به صاحب علم ماشاء الله به تیغ دو دم ماشاء الله

رقیه میگه با لبخندش عموی حرم ماشاء الله

یل کربلا ماشاء الله

**********

ای کمان ابروی علقمه  تنها رفتی سوی علقمه

تا که خوردی زمین گفت حسین ماه گرفت توی علقمه

به اه حرم ای وای ای وای به دست قلم ای وای ای وای

تو خیمه دیگه بعد از تو نیست کسی محترم ای وای ای وای

یل کربلا ماشاء الله

 

 

زمینه

ای کاش غریب نمی موندی ای کاش  یکی کنارت بود

سخته ، بی کس و تنها شی  ای کاش ، یکی قرارت بود

داره قاتل تو میشه ، این بغضی که تو گلوته

شرمنده تو از ربابی ، این مادر که روبروته

بمیرم که نهال ِ تو مدینه بی ثمر مونده

الهی نبینه دنیا یه مادر بی پسر مونده

غریب ِ بی حرم مادر

*********

خیلی دلم برات تنگ ِ عباس

که باز بیای پیشم عباس

مادر ، داغ  ِ تو فهمیدم عباس

هنوز تو آتیشم عباس ، عباس

اشکه تو روی زمینه  لب تشنه گلای خیمه

دست تو جدا شد ای وای  از پهلو سرت به نیزه

چه قدر خون از سرت رفته  الهی من فدای تو

هنوز تو گوشمه انگار صدای ناله های تو

غریب ِ بی حرم مادر

**********

گفتن که تو زمین خوردی اما  به روم نیاوردم مادر

داغ ِ تو خیلی سنگینه  اما برا حسین مردم مادر

لب تشنه حسینم افتاد  تو گودال غریب و تنها

جای ِ سالمی نمونده  وقتی که رسیده زهرا

شنیدم خیمه ها سوخته  تو خیمه معجرا سوخته

شنیدم که نگاه تو  رو نیزه به حرم دوخته

غریب ِ بی حرم مادر

 

 

شور

العطش کودکان ناله و اشک رباب

ساقی لب تشنه رفت در پی یک قطره اب

زاده ام البنین رفت ولی بر نگشت

سوخت دل مادری اب و میسر نگشت

امید خیمه شد نا امید جیبل ما لسکینه ای شهید

موج دریا مشک سقا اشک زهرا

یا ابالفضل

*************

مشک و علم یک طرف دست قلم یک طرف

العطش کودکان بین حرم یک طرف

ناله ادرک اخا میرسد از علقمه

زاده ام البنین شد پسر فاطمه

ابروی پیوسته شد جدا

کربلا تازه شد کربلا

ای تشنه لب عشق زینب کاشف الکرب

یا ابالفضل

*************

بعد تو دیگر حسین بی کس و تنها شده

پای حرامی ببین بین حرم وا شده

کرب و بلا وسلام کار حسین شد تمام

میرود امشب اسیر زینب او سوی شام

ای وای از چشم نا محرمان

ای وای از خنده های سنان

تا سقا رفت حرمت ها رفت معجر ها رفت

یا ابالفضل

 

 

 

واحد

ابالفضلش چنان باشد که این زن اینچنین باشد

فقط عباس او کافی ست تا ام البنین باشد

همانطوری که تنها فاطمه گشته حسین آور

فقط این زن توانسته ابالفضل آفرین باشد

رباب و زینب کبری عروس و دخترش هستند

که بعد از فاطمه اوباید ام المؤمنین باشد

به دورنام او از چار سو عمری پسرهایش

رکاب از نام خود دارند تا این زن نگین باشد

تمام بچه هایش بهترند از دیگران اما

یکی این بین چون عباس باید بهترین باشد

رباب و زینب از عباس می خواندند قبل از او

که قطعا روضه خوانِ خبره باید آخرین باشد

وَمادر روضه ی عباس را تا آب می خواند

چرا که آخر این روضه باید نقطه چین باشد

به سطح آب، عکس ماه می ریزد به هم گاهی

ولی ماهش چگونه ارباًاربا برزمین باشد

حضور ِچار امام ِ در بقیع و مادری یعنی؛

که بعد از مرگ هم باید که او ام البنین باشد

 

 

 

شور

به تیغی حیف گیسویت گسستند

دو بازویت دو بازویت گسستند

از آنجایی که من بوسیده بودم

بمیرم هر دو اَبرویت گسستند

*******

انیس گریه هایم را گرفتند

توانِ دست و پایم را گرفتند

کمانی تر شدم از زینب افسوس

سرِ پیری عصایم را گرفتند

شاعر : یوسف رحیمی

 

 

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.

مهجه |  www.Mohjat.net

@mohjat_net

 

مطالعه بیشتر