آسمان را به روی تخته در می بردند * کربلایی حسین طاهری

بازدید: 3132 بازدید

آسمان را به روی تخته در می بردند

تاج سر بود که باید روی سر می بردند

سرو سامان همه بی سر و بی سامان بود

پا به یک سوی سر از یک طرف آویزان بود

او درست است که یک همدم و غم خوار نداشت

بدنش روی دری بود که مسمار نداشت

جگرش پاره شده اما به دل تشت نریخت

عضو عضو بدنش هر طرف دشت نریخت

بود زندانی و در مجلس اغیار نرفت

همره اهل و عیالش سر بازار نرفت

کسی از دور به پیشانی او سنگ نزد

گرگ درنده به پیراهن او چنگ نزد

کنج زندان خبر از بزم می و جام نبود

دخترش ثانیه ای در ملع عام نبود

سر سجاده و در حال سجودش نزدند

هر دو دستش به تنش بود و عمودش نزدند

تن او ماند روی خاک ولی چاک نشد

تیغ خونین شده با پیرهنش پاک نشد

بود مظلوم ولی هفت کفن داشت به تن

گریه میکرد به جسمی که نشد غسل و کفن

شاعر: سعید خرازی

.

? اخبار، اشعار و محصولات مهجه را در کانال تلگرام دریافت کنید

? اشعار کامل محرم ۱۳۹۷ مداحان رو از اینجا دانلود کنید

? www.mohjat.net

? @mohjat_net

مطالعه بیشتر