آفتابی که تیغ میبارد * حاج محمود کریمی

بازدید: 1866 بازدید

آفتابی که تیغ می بارد

گرم تر از تمامی سال است

در سراشیبی زمینی سرخ

تشنه ای در میان گودال است

حلقه حلقه به دور قربانگاه

همه در ازدحام می خندند

صد حرامی به دور بیت الله

بر نگاه امام می خندند

ذوالجناحی که لحظه هایی قبل

سم به میدان جنگ می کوبید

لخته خون می چکید از یالش

سر خود را به سنگ میکوبید

ازدحامی میان گرد و غبار

از حرامی و سنگ و شمشیر است

نوک سر نیزه های بی احساس

با تنی زخم خورده در گیر است

تشنه بود و به خاک ها خونش

از لب و گونه و جبین می ریخت

یک نفر خنده زد به تشنگی اش

پیش او اب بر زمین میریخت

فاصله کم شده کمان داری

تیر ها را دقیق تر می زد

نیزه داری به روی ان همه زخم

نیزه اش را عمیق تر میزد

یک سر نیزه را به سینه او

می شکست و سپس رها می کرد

یک نفر نیزه را ز پهلویش

می کشید و دوباره جا می کرد

یک نفر دست می برد بر خود

یک نفر پنجه اش مهیا شد

او نفس می کشد ولی انجا

سر پیراهنش چه غوغا شد

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

مطالعه بیشتر