آنان که عابدند به وقت اذان خوش اند * حاج امیر کرمانشاهی

بازدید: 1045 بازدید

آنان که عابدند به وقت اذان خوش اند

آنان که زاهدند به یک تکه نان خوش اند

از هر دوتا نگار یکی ناز میکند

عشاق روزگار یکی در میان خوش اند

نانی که می پزند به همسایه میرسد

این خانواده با خوشی دیگران خوش اند

این سفره دارها که شدم میهمانشان

بعد از بیا بروست ولی با بمان خوش اند

ما میخوریم و اهل کرم شکر می کنند

با این حساب بیشتر از میهمان خوش اند

جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده

عشاق با معامله های گران خوش اند

با اخم خویش راه فرار مرا ببند

صیاد اگر علیست همه با کمان خوش اند

در نقطه نقطه دل شیعه حرم زدند

بر بام خانه مشعل دارالکرم زدند

وقتی دخیل ها گره این در اند و بس

این خانواده نیز گدا پرور اند و بس

اینان که سنگ را به نظر فضه می کنند

از کودکی قبیله‌ شان زرگر اند و بس

در آستان شمع که طور مقدس است

پروانه ها همیشه مقرب ترند و بس

دل دادن و ندادن ما دست ما نبود

اینان به شیوه‌ خودشان دل بر اند و بس

بگذار بشکنند دلم را یکی یکی

اینجا فقط شکسته دلی می خرند و بس

ارباب زاده ها همه ارباب می شوند

چون بنده زاده ها که همه نوکر اند و بس

این خانواده ای که مرا صید کرده اند

حالا اسیر زلف علی اکبر اند و بس

وقتی میان کوچه ما راه میرود

یک شهر در زیارت پیغمبر اند و بس

ای بهترین یگانه ترین آفریده ها

پیغمبر تمام پیمبر ندیده ها

بیدار بود از سر شب تا سحر پدر

میزد صدات با همه جای جگر پدر

آهویی و به دام تو افتاده است شیر

عمه اسیر توست ولی بیشتر پدر

لیلا زیاد محضر آن دو نمی رسید

تا خوب ارتزاق کند از پسر پدر

خیلی نیاز داشت زبان وا کنی علی

خیلی نیاز داشت بگویی پدر پدر

تو یوسفی و دور مشو از مقابلش

وابسته است بر روی تو آنقدر پدر

پیش پدر رسیدی اگر قد بلند کن

در آرزوی سرو رشید است هر پدر

ای مظهر صفات نبی هیچکس به تو

اینقدر احترام نکرده مگر پدر

به به به این مقام که پایین پا پسر

به به به این مقام که بالای سر پدر

از بس نشسته موی تو را شانه کرده است

حالا دلش به گیسوی تو خانه کرده است

حاضر شدم برای اویس قرن شدن

شهر مدینه رفتن و دور از وطن شدن

حاضر شدم برای تو از خویش بگذرم

دیگر مرا بس است گرفتار من شدن

مارا که نیست جرأت پیشت نشستن و

با ابروی کشیده‌ تو تن به تن شدن

لبهای تو همین که به خود آب میزند

نزدیک میشود به عقیق یمن شدن

میل رسول دیدن تو چارَش (چاره اش) آینه است

پس واجب است محو در این خویشتن شدن

تنها تو میتوانی از این کار ها کنی

ابن الحسین بودن و ابن الحسن شدن

ما هر دو تا برای دو تا کار آمدیم

من عبد تو شدن و تو هم رب من شدن

دل آن زمان که خانه مهر تو میشود

اقرار میکند به بهشت عدن شدن

ای خاک پای مرکب تو کیمیای من

جنت برای مردم و خاکت برای من

وقتی که نیست خاک رهت سر برای چه

وقتی که نیست در حرمت پر برای چه

اهل کرم مقابل در ایستاده اند

با این وجود پس زدن در برای چه

وقتی تو سفره حسنی پهن کرده ای

پس سرزدن به سفره دیگر برای چه

گر تو ادامه علی کوفه نیستی

پس آمده است این همه لشکر برای چه

ای خاک بر سر همه تاج سرم شکست

افتاده زیر پا علی اکبر برای چه

مغرب نیامده است هنوز ای موذنم

بالای نیزه رفته ای آخر برای چه

ما سعی میکنیم ولی یک عبا کم است

اصلا شدی تو چند برابر برای چه

عمه اگر برای من و تو نیامده است

پس دست برده است به معجر برای چه

ای سایه تو بر سر عمه بلند شو

بر احترام معجر عمه بلند شو

شاعر: علی اکبر لطیفیان

 

.
ولادت حضرت علی اکبر ۱۴۰۰ حاج امیر کرمانشاهی
.
جدیدترین دفترچه کتاب مداحی  » کلیک کنید
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است
سایت مهجه به روزترین مرجع انتشار متن مداحی
.
Mohjatt.blog.ir
Mohjat.net
.

مطالعه بیشتر