آن قدر عاشقیم که املا نمیشود * سید مجید بنی فاطمه

بازدید: 862 بازدید

آن قدر عاشقیم که املا نمی شود

مستی ما که در قلمی جا نمیشود

زلف مرا به پنجره های ضریح عشق

طوری گره زدند دگر وا نمی شود

باید که ناز داشت کمی نیز غمزه داشت

هر دختر قبیله که لیلا نمی شود

آنکس که خاک پای مریدان میکده است

محتاج معجزات مسیحا نمی شود

تاک مرا به عشق تو در خم گذاشتند

حالا شراب میشود آیا نمی شود

ما مثل باده ایم شبی امتحان کنید

انگور زاده ایم شبی امتحان کنید

شکر خدا که نام مرا مبتلا نوشت

از حاجیان کعبه سبز شما نوشت

شکر خدا که دست قدر دست سرنوشت

نام مرا شریف ترین خاک پا نوشت

صبح ازل به خاک تو پیشانی ام رسید

این سجده را فرشته به پای خدا نوشت

از ما سوال شد که اسیر تو می شویم

ما خواستیم و آیه قالوا بلی نوشت

بالای سر در حرم کبریایی اش

نام تو را به خط خودش با طلا نوشت

یعنی تمام جلوه آل عبا تویی

آئینه تمام نمای خدا تویی

اعجاز بی مثال شما تا ادامه داشت

موسی ادامه داشت مسیحا ادامه داشت

ای بارش همیشه سجاده های نور

در امتداد چشم تو دریا ادامه داشت

بانو اگر به آینه ها سر نمیزدید

تاریکی همیشه دنیا ادامه داشت

در آسمان چهارم افلاک جا زدیم

آیات رد پای تو اما ادامه داشت

تا زندگیت را به تماشا گذاشتی

آن عمر جاودانه زهرا ادامه داشت

ای آفتاب روشن شب های کربلا

ای زینب مدینه و زهرای کربلا

گفتیم آسمانی و دیدیم برتری

گفتیم آفتابی و دیدیم بهتری

گفتیم دختر اسد الله غالبی

ایام کوفه آمد و دیدیم حیدری

تو از زمان کودکی ات تا بزرگی ات

شیوا ترین مفسر الله اکبری

تو از کدام طایفه هستی که مستقیم

فیض از حضور علم خداوند میبری

بر شانه های سبز تو بار رسالت است

تو اولین پیمبر بعد از پیمبری

خورشید روی تو شرف مشرقین شد

یک نیمه ات حسن شد و نیمت حسین شد

ای ماورای حد تصور کمال تو

بالاتر از پریدن جبریل بال تو

از مادری چنین چنین دختری شود

هم خوش به حال فاطمه هم خوش به حال تو

غیر از حسین فاطمه چیزی ندیده ایم

در انعکاس آینه های زلال تو

نزدیک سایه های عبورت نمی شویم

نا محرمان عشق کجا و خیال تو

از گوشه های چشم تو ساحل درست شد

محض خدا پای تو محمل درست شد

تو زینبی و شیر زن بعد کربلا

تفسیر نفس مطمئن بعد کربلا

زهرا نبی حسین و علی و حسن تویی

بانو تویی تو پنج تن بعد کربلا

گاهی که طعنه میشنوی صبر میکنی

یعنی تویی همان حسن بعد کربلا

پروانه ای و گرد خودت میکنی طواف

ای قبله گاه خویشتن بعد کربلا

ای گریه غریبی عریان بی کفن

حالا تویی و پیرهن بعد کربلا

قلبت تپید و سوره مریم شروع شد

غمگین ترین غروب محرم شروع شد

ای سایه بلند ابالفضل بر سرت

ای بال جبرئیل گلستان معبرت

عباس هم رشیدی قد تو را ندید

از بس که سر به زیر بود در برابرت

شب زنده دار شام غریبان کربلا

دل بسته بر نماز شب تو برادرت

ای خطبه صدای تو نهج البلاغه ات

وی محمل بدون جهاز تو منبرت

هجده سر بریده به دنبال چشم تو

هجده سر بریده نگهبان معجرت

ای قله نجابت توحید جای تو

عطر حضور فاطمه دارد حیای تو

شاعر: علی اکبر لطیفیان

 

 

 

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.

مهجه |  www.Mohjat.net

@mohjat_net

 

مطالعه بیشتر