از سفر آمدی و روشن شد * حاج محمود کریمی

بازدید: 715 بازدید

از سفر آمدی و روشن شد

چشم هایی که تار تر شده اند

از سفر امدی به جمعی که

همگی دست بر کمر شده اند

از سفر آمدی و روشن شد

چشمهایی که تارتر شده اند

از سفر آمدی به جمعي  که

همگی دست بر کمر شده اند

زخمهای تو را شمردم که

یک به یک نذر بوسه ای دارم

چقدر زخم در بدن داری

چقدر بوسه من بدهکارم

بعد از این است بادها ندهم

گیسوان تو را که شانه کنند

من نمردم که سنگها هر بار

زخم پیشانی ات نشانه کنند

رنگ و رویم پریده میدانی

چند روزی گرسنه خوابیدم

شده کوتاه چادرم یعنی

خویش را بین شعله ها دیدم

دختران گرم بازی اما من

با عمو حرف میزدم ارام

گله از چشم های نامحرم

از یتیمی از ان همه دشنام

دختری که مقابلم انداخت

باز هم نان پاره خود را

به خدا روی گوش او دیدم

هر دوتا گوشواره خود را

گیسوانی که داشتم روزی

کربلا تا به شام کمکم سوخت

خواستم تا که شعله بردارم

نوک انگشتهای من هم سوخت

لکنتم بیشتر شده خوب است

لکنت دخترانه شیرین است

لهجه ام را ببین عوض کرده

چقدر دست زجر سنگین است

تا به سختی ز عمه پرسیدم

که تو هم درد استخوان داری

گریه کرد و به گریه با من گفت

چقدر لکنت زبان داری

گرچه پیرم نموده ای اما

دیدنت باز جای خوشحالی است

باید از خیزران کسی پرسد

جای دندان تو چرا خالی است

ساربان آمد و به رویم ماند

اثرات کبودی از دستش

چشم من تار شد ولی دیدم

خاتمت را میان انگشتش

***

دو زلفونت بود تار ربابم

ای بابا بود تار ربابم

چه می خواهی از این

حال خرابم ماه من از این حال خرابم

تو که با ما سر یاری نداری

چرا هر نیمه شب

ایی به خوابم ماه من به شب ایی به خوابم

سر بالای نی ندیده بودم حالا دیدم

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

مطالعه بیشتر