اشعار شهادت امام صادق ۱۳۹۵ * سید مجید بنی فاطمه

بازدید: 1238 بازدید

هر کس از دل دعا دارد  اُمیدی بر شفا دارد

درد ما را تویی درمان  درد دوری دوا دارد

وقت گذر است بیا مهدی چشمم به در است بیا مهدی

با چشمم راهت را جارو زده ام من منتظرم،من منتظرم

بیا اقای من بیا یابن الحسن

*************

با یاد روی ماه تو مانده چشمم به راه تو

این غصه میکشد ما را دورم از خیمه گاه تو

کی میرسی از سفر اقاهستم ز تو بی خبر اقا

غروب جمعه ها میگیره دلم من منتظرم

بدون تو از دنیا سیر دلم من منتظرم

بیا اقای من بیا یابن الحسن

 

 

روضه

گوشه ای از حرای حجره ی خویش
نیمه شب ها،خدا خدا می کرد
طبق رسمی که ارث مادر بود
مردم شهر را دعا می کرد
هر ملک در دل آرزویش بود
بشنود سوز ربنایش را
آرزو داشت لحظه ای بوسد
مهر و تسبیح کربلایش را
هر زمان دل شکسته تر می شد
“فاطمه اشفعی لنا” می خواند
زیرلب با صدای بغض آلود
روضه تلخ کوچه را می خواند
عاقبت در یکی از آن شب ها
دل او را به درد آوردند
بی نمازان شهر پیغمبر
سرسجاده دوره اش کردند
پیرمرد قبیله ما را
در دل شب، کشان کشان بردند
با طنابی که دور دستش بود
پشت مرکب،کشان کشان بردند
ناجوانمردهای بی انصاف
سن وسالی گذشته از آقا !؟
می شود لااقل نگهدارید
حرمت گیسوی سپیدش را
پابرهنه، بدون عمامه
روح اسلام را کجا بردید؟
سالخورده ترین امامم را
بی عبا و عصا کجا بردید؟
نکشیدش، مگر نمی بینید!؟
زانویش ناتوان و خسته شده
چقدر گریه کرده او !!! نکند؟
حرمت مادرش شکسته شده
ای سواره! نفس نفس زدنش
علت روشن کهن سالی است
بس که آقای ما زمین خورده!؟
در نگاه تو برق خوشحالی است
جگرم تیر می کشد آقا
چه بلاهایی آمده به سرت!
تو فقط خیزران نخورده ای و
شمر وخُولی نبوده دوروبرت
به خدا خاک بر دهانم باد
شعر آقا کجا و شمر کجا!؟
حرف خُولی چرا وسط آمد؟
سرتان را کسی نبرد آقا
به گمانم شما دلت می خواست
شعر را سمت کربلا ببری
دل آشفته محبان را
با خودت پای نیزه ها ببری
شک ندارم شما دلت می خواست
بیت ها را پر از سپیده کنی
گریه هایت اگر امان بدهد
یادی از حنجره بریده کنی

شاعر: وحید قاسمی

 

 

 

زمینه

کنار سجاده نشسته همیشه سرگرم دعاشه

یه بغض کهنه تو گلوشه یه حسی تو لحن صداشه

با یاد کوچه گریون میشه باز واسش دنیا زندون میشه

اشک چشماش میریزه پشت در تا میبینه اتیش و خاکستر

روی لبهاش وای مادر

یا شیخ الائمه

****************

امون از این سنگ مزارش کسی نیست این شبها کنارش

بمیرم خیلی سوت و کوره بقیع و این گرد و غبارش

با یادت چشما خون میباره خاک تو رنگ غربت داره

ما یه روزی صحنت رو میسازیم توی صحن تو روضه میندازیم

اقا جان

یا شیخ الائمه

****************

رسیدن بالای سر تو سوزوندن تا بال و پرت رو

گذاشتن روی سینه تو دوباره داغ مادرت رو

با دست بسته تنها موندی زیر لب تو روضه میخوندی

السلام ای سر ها بی پیکر السلام ای ساقی اب اور

ای بی سر

یا شیخ الائمه

 

 

واحد

اقا فدای غربت مزارت فدای قبر پر غبارت

چرا شب شهادت تو نمانده زائری کنارت

اقا بسوزد این دلم ز داغت گرفتم اتش از فراغت

نشسته مادر تو زهرا کنار قبر بی چراغت

روحی فداک یا امام صادق

************

اقا ز غصه ها قدت خمیده شدی چرا نفس بریده

بسوزد ان که جانمازت ز زیر پای تو کشیده

اقا کشیده اتشی سراسر به خانه ات شبیه حیدر

به زیر لب فقط تو خواندی فدای روضه تو مادر

روحی فداک یا امام صادق

************

مادر فدای قبر بی نشانت فدای قامت کمانت

فدای پهلوی شکسته فدای دست نیمه جانت

بانو میان کوچه ها چه دیدی که جان سپردی و بریدی

به جز حسن کسی نداند تو از کشیده چی کشیدی

مادر همه وجود تو شرر شد برای همسرت سپر شد

تمام روضه ات همین است که قاتل تو میخ در شد

بانو زنم ز غصه تو فریاد خزان شده بهارت ای داد

چه شد به پشت درب خانه که بار شیشه تو افتاد

زهرا بنفسی انت فاطمه جان

***********

مادر میان اشک و روضه و اه بگو تو از غریبی شاه

گرفته قلب من دوباره داره میاد محرم از راه

زینب چه امد عاقبت سر تو میان شعله معجر تو

بمیره عالمی برایت به نی سر برادر تو

عمه غریبی تو بی مثاله همیشه این برام سواله

که گوشه خرابه شام چی اومده سر سه ساله

وای از خرابه و شلوغی شام صدای هلهله روی بام

میان اشک و ناله و تو صدای خنده ها و دشنام

 

 

 

واحد

در شب غصه دلم رنگ سحر می خواهد

وقت پرواز شده بال سفر می خواهد

غربت شهر مدینه همه جا معروف است

روضه اش خون دل و دیده تر می خواهد

حرمت موی سپیدم که در این شهر شکست

قصه ای شد که سر انجام جگر می خواهد

همه قوت من را اثر زهر گرفت

اهم از بغض ترک خورده اثر می خواهد

نیمه شب دشمن و بی حرمتی اش یادم هست

او چه از جان من سوخته پر می خواهد

طرف کوچه کشیدند و عبایم افتاد

 

 

 

شور

حرمت خواهش چشمای منه چجوری دلت میاد گریه کنم

تو هوام و داشته باشی بسمه

اخه جز خودت به کی تکیه کنم

نذار نوکرت ازت جداشه نذار زندگیش از هم بپاشه

کمکم کن میخوام که برگردن میدونم که فقط بدی کردم

السلام روح قالو بلا سلطان کربلا

**************

دیگه از دست خودم خسته شدم نمیدونم این روزا چه حالیم

من و از خودت بدون تو رو خدا

تو نگاه نکن به دست خالیم

چشام خیس باز دلم گرفته دلم غصه حرم گرفته

یه نشونی بذار سر راهم که سر اومد این عمر کوتاهم

السلام روح قالو بلا سلطان کربلا

**************

اگه روز و رزگار زندگیم میخواد اسمت و بگیره از لبم

بیا جونم و بگیر تموم بشه

غم دلواپسیای هر شبم

همین خوبه که به یادم هستی دره خونت و به روم نبستی

مثه بارون میریزه اشکام و به ضریحت برسون دستام و

السلام روح قالو بلا سلطان کربلا

 

 

 

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.

مهجه |  www.Mohjat.net

@mohjat_net

 

مطالعه بیشتر