اولین روز است بی گهواره میگردی علی * حاج محمود کریمی

بازدید: 1221 بازدید

اولین روز است بی گهواره میگردی علی

یک شبه مادر برای خود شدی مردی علی

آخرین باری که بستم بند این قنداق را

بر دلم افتاد دیگر بر نمیگردی علی

بیشتر شرمنده میسازی پدر را گریه کن

بس کن این لبخند اشکم را در آوردی علی

زانویت را جمع کردی بس که پیچیدی به تیر

دست ها را مشت کردی بس که پر دردی علی

باز کن از ساقه این تیر انگشتان خود

نیست هم بازی تو بی چاره ام کردی علی

بی تعادل هستی و ماندم چگونه با سرت

حجم تیر حرمله را تاب آوردی علی

میزنی لبخند پیدا میشود سر های تیر

عاقبت دندان شیری هم در آوردی علی

شاعر: حسن لطفی

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

 

مطالعه بیشتر