ای باب حاجت همه ای قبله مراد * حاج محمود کریمی

بازدید: 720 بازدید

ای باب حاجت همه ای قبله مراد

نور الهدی ولی خدا سید العباد

خیر الامم محیط کرم اسمان جود

ابن الرضا امام نهم حضرت جواد

باب عطا و مظهر جود خدا تویی

مولا تویی امام تویی مقتدا تویی

قران بود ز مدح و ثنای تو شمه ای

جز مهر تو به گردن ما نیست ضمه ای

بحر سه گوهری گوهر حشر بحر نور

کل ائمه را تو جواد الائمه ای

روح رضا روان رضا در وجود توست

تا روز حشر جود اگر هست جود توست

دشمن خجل ز لطف و عطا و کرامتت

از کودکی به عالم خلقت امامتت

از ماه عارضت شده شرمنده افتاب

دل برده از امام رضا سرو قامتت

مجموعه تمام کمالات احمدی

ایینه جلال و جمال محمدی

نامت ز کار خلق گره باز میکند

علمت به سن کودکی اعجاز می کند

مامون چو پی به قدر و جلال تو میبرد

روحش ز تن برون شده پرواز می کند

بر گرد شمع روی تو پروانه می شود

در حیرت کمال تو دیوانه می شود

علم تو را احاطه به ملک دو عالم است

ظرف وجود پیش عنایات تو کم است

با ان همه جواب مسائل که می دهی

لال از جواب مسئله ات ابن اکثم است

در کودکی به سینه علوم پیمبر ات

زانو زدند کل فقیهان به محضرت

وقتی که جود تو بخشندگی کند

باید کرم به خاک درت بندگی کند

مظلوم چون تو کیست کز اغاز زندگی

با دخت قاتل پدرش زندگی کند

یک عمر بود تلخ ترین زندگانی ات

تا انکه کشت دیار به فصل جوانی ات

هر گه تو را به چهره مامون نظاره شد

بر غربت پدر جگرت پاره پاره شد

روزی که عقد بست به تو دخت خویش را

سر تا به پات شعله ز داغ دوباره شد

پیوسته حبس بود به دل سوز و اه تو

دردا که گشت خانه تو قتلگاه تو

پیوسته بود سوز درون شمع محفلت

با تو چه می گذشت خدا داند و دلت

دندان نهاده روی جگر سال ها بسی

تا دخت قاتل پدرت گشت قاتلت

هر تیر غم که داشت قضا بر دل تو دوخت

از بس که سوختی جگر زهر بر تو سوخت

عمر تو در بهار جوانی تمام شد

تشییع پیکر تو به بالای بام شد

افتاد بین کوچه تنت از فراز بام

اینگونه از جنازه تو احترام شد

سر را ز خاک حجره اگر بر نداشتی

تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی

خواهر نداشتی که اگر بود می شکست

وقتی که بال میزدی و پر نداشتی

از توس امده اند بگریند بر غمت

یاری به غیر چند کبوتر نداشتی

وقتی که زهر بر جگرت چنگ می کشید

جز یا حسین ناله دیگر نداشتی

ختمی گرفتند برایت کنیزکان

لبخند میزدند و تو باور نداشتی

تو تشنه کام و اب زمین ریخت قاتلت

چشمت به اب بود و از ان بر نداشتی

کف میزدند دور و برت تا که جان دهی

کف میزدند و تاب به پیکر نداشتی

کف میزدند ولی کن به روی دست

دست ز تن جدای برادر نداشتی

شکر خدا که پیروهنی بود بر تنت

شکر خدا یا زیر نیزه ها تن بی سر نداشتی

شکر خدا که لحظه از هوش رفتنت

خواهر نداشتی غم معجر نداشتی

***

من جوادم که خدا خوانده جواد

من چه کردم به تو ای بد بنیاد

عوض اینکه مرا یار شوی

بر دل غمزده غمخوار شوی

رفتی و در به روی من بستی

با کنیزان همگی بنشستی

گفتی از اب مرا منع کنند

شادی و هلهله ان جمع کنند

تن بی تاب مرا تاب بده

جگرم سوخت مرا اب بده

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر