ای خدا ثنا خوانت با بیان قرآنی * حاج محمود کریمی

بازدید: 664 بازدید

ای خدا ثنا خوانت با بیان قرآنی

وی تمام اوصافت وحی حی سبحانی

وی سلاله ات تا حشر لاله های رضوانی

عرش و فرش را بانو هست و بود را بانی

هم تجلی اول هم محمد ثانی

کفو و یار و هم سنگر با علی عمرانی

کیستی تو یا زهرا مادر کتاب الله

قدر و نور و یاسین و کوثر کتاب الله

دختر کتاب الله داور کتاب الله

یاور کتاب الله مظهر کتاب الله

منظر کتاب الله

با بیان رحمانی با جمال ربانی

تو خدای پیدایی یا پیمبری زهرا

جان احمد مرسل دست حیدری زهرا

یازده مسیحا را پاک مادری زهرا

رکن آفرینش را رکن دیگری زهرا

دون خالقی اما خلق برتری زهرا

در ستودن ات لال است هم چنان سخن دانی

عطر جنت احمد تار تار گیسویت

مصحف ولی والله آیه آیه ی رویت

بهر بحر رحمت ها چشمه چشمه از جویت

وصف خلق پیغمبر نکته نکته در خویت

روح انبیا ظاهر لحظه لحظه در کویت

جان اولیا بادت دسته دسته قربانی

جز ولایتت نبود جن و انس را دینی

جز اطاعتت ما را نیست رسم و ایینی

دوستان خود را چون در صف جزا بینی

هم چو دانه از خاشاک دانه دانه بر چینی

یک صدا صدا آرد فاطمه اغیثینی

میسزد تو را آن روز اقتدار سلطانی

هم تمامیه خلقت هم خداست زهرایی

مصطفی ست زهرایی مرتضی ست زهرایی

ابتداست زهرایی انتهاست زهرایی

روز حشر میپرسند کی کجاست زهرایی

ای خدا تو شاهد باش دین ماست زهرایی

منتهی به سوی توست این طیق نورانی

قنبر تو هر گامش مکتبیست از ایمان

فضه ی تو هر حرفش آیه ایست از قرآن

شیعه تو هر فردش لاله ایست از رضوان

بی تو انبیا لغزند در صراط و در میزان

آب و خاک مهر تو خلق عالم ات مهمان

بلکه وسعت امکان بر تو بزم مهمانی

فلک عصمت و ایمان چون تو لنگری دارد

حسن غیب در پرده چون تو مظهری دارد

صاحب کتاب وحی چون تو کوثری دارد

جان مصطفی حیدر چون تو همسری دارد

یاور همه عالم چون تو یاوری دارد

کرده ای به بذل جان از علی نگهبانی

ای ز چشم ما جاری اشک چشم گریانت

سر غربتت پیدا از مزار پنهانت

کوه غصه بار غم خون دل به دامانت

کرده آتش غم آب همچو شمع سوزانت

بار ها پیمبر گفت جان مکن به قربانت

از چه بعد او گشتی پشت در تو قربانی

درد بازویت سنگین زخم سینه ات کاری

ناله ات نهان در دل اشک دیده ات جاری

بین دشمنان کردی از امام خود جاری

داد از آن همه بیداد آه از این ستم کاری

قتل مادر دین و ادعای دین داری

شرم میکند کافر از چنین مسلمانی

امت از نمک دانت سال ها نمک خوردند

در عوض حقوقت را از ره جفا بردند

بود بر جگر داغت باز قلبت آزردند

جای دست گل بر دوش با هیزم آوردند

گوییا به دل هاشان غیرت و شرف مردند

یا که مرد در آن ها خل و خوی انسانی

***

الهی مادرم زهرا جوان است

چرا پس قامتش همچون کمان است

چرا از زندگانی سیر گشته

چرا در نوجوانی پیر گشته

الهی بشکنه دست مغیره

فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد

به طفلی رخت ماتم در برم کرد

الهی بشکنه دست مغیره

میان کوچه ها بی مادرم کرد

.
.

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

مطالعه بیشتر