ای فروزنده ز رخ حسن خدات * حاج محمود کریمی

بازدید: 1012 بازدید

ای فروزنده ز رخ حسن خدات

وی همه حسن فروشان به فدات

جلوه اینه ذوالمننی

پای تا فرق حسن در حسنی

مصطفی را تو فروغ بصری

وصی دوم و اول پسری

خلد گردیست ز خاک حرمت

چرخ موجیست ز بحر کرمت

مهر را جلوه ز پیراییه تو

افتابش همه از سایه تو

رمضان سفره مهمانی تو

مشعلش چهره نورانی تو

روزه داری که بود تشنه دوست

اتش عشق تو افطاری اوست

ای فدای رخ بهتر ز مهت

روزه داران خدا خاک رهت

ای به خلد غمت افسانه بهشت

پیش رخسار تو زیبایی زشت

گنج توحیدی و دل ویرانت

روی نا دیده همه حیرانت

ای ز غم های تو خون بر دل خاک

پنجه صبر گریبان زده چاک

صبر دیوانه شده از صبرت

حلم خون خورده کنار قبرت

صلح و جنگ تو درش سر و سریست

هر دو را هر که بداند اثریست

پای صلح تو در ان اتش جنگ

سر بیداد گران خورد به سنگ

تو امامی به قعود و به قیام

به قعود و به قیام تو سلام

مرکب حکم تو میرانی و بس

جنگ یا صلح تو میدانی و بس

هر که با صلح و قیام تو نساخت

به خدا مرتبه ات را نشناخت

تو که مانند پدر در پیکار

شعله مرگ زدی بر اشرار

ای ز رزم اوری ات در صفین

بانگ تکبیر بلند از طرفین

تو که نجل اسد الله هستی

تو که فرزند ید الله هستی

نبود در دلت از دشمن بیم

نکنی صلح که گردی تسلیم

تو به هر حال ولی اللهی

جنگ یا صلح کنی اگاهی

مصطفی کو سخنش وحی خداست

گفته در شان تو این گفته به راست

حسنین اند دو پاکیزه امام

همگان را به قعود و به قیام

ای رخت شمع جوانان بهشت

سید جمع جوانان بهشت

وصی دوم بر حق رسول

پسر اول زهرای بتول

تو که هستی که به رغم دشنام

خصم خود را کنی از لطف سلام

صفت و خلق تو از بس نیکوست

شود از یک نگهت دشمن دوست

ای فدای تو من و ام و ابم

وی ثنای تو به لب روز و شبم

ای تو بعد از پدر اول مظلوم

سومین نور و چهارم معصوم

مهر افلاک به حسنت خندان

ماهی بحر به یادت گریان

جگر صبر ز صبرت پر خون

چهره حلم ز شرمت گلگون

دل عشاق مزارت همه رشک

اب باران بقیعت همه اشک

سینه ها را به تمنای تو داغ

قلب ها را ز مزار تو چراغ

کاش گردی شوم و از کرمت

بنشینم به کنار حرمت

کاش مانند نسیم سحری

داشتم بر سر کویت گذری

کاش چون اشک کنارت افتم

بر روی خاک مزارت افتم

روی جانها همه بر تربت تو

سوز دلها همه از غربت تو

غربت ان نیست که با ضربت سنگ

چهره از خون جبین گردد رنگ

غربت ان نیست که از داغ جوان

قد بابا شود از غصه کمان

غربت ان نیست که سر بر سر نی

ره کند با سپه دشمن طی

غربت ان است که فردی مظلوم

شود از کینه یارش مسموم

غربت ان است که بعد از کشتن

بارش تیر ببارد به بدن

تیر بارید ز بس بر بدند

بدنت گشت یکی با کفنت

قلب احمد که برایت خون بود

به همه مردم عالم فرمود

روز محشر که همه گریانند

اشک ریزان حسن خندانند

 

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر