بس کن عزیز تا سحر بیدار بس کن * محمدحسین پویانفر

بازدید: 677 بازدید

بس کن عزیز تا سحر بیدار بس کن

کشتی مرا از گریه‌ بسیار بس کن

ای چند شب بیدار مانده آب رفتی

ای چند شب گریان من این بار بس کن

بس کن کنار بسترم خیس است زهرا

آتش نزن بر این تن تبدار بس کن

رویت ندارد طاقت این اشک ها را

طاقت ندارد این همه آزار بس کن

باید ببینی روزهای بعد از این را

باید بمانی با غمی دشوار بس کن

باید بگویم روضه های بعد خود را

باید بسوزی بعد از این دیدار بس کن

ای کاش بعد از من کسی جایت بگوید

با هیزم و با آتش و دیوار بس کن

ای کاش می گفتند خانُم بچه دارد

ای کاش می گفتند با مسمار بس کن

در کوچه میفتی کسی غیر از حسن نیست

با گریه میگوید که در انظار بس کن

در کوچه میفتی و میگوید به قنفذ

افتاد دست مادرم از کار بس کن

دستت مغیره بشکند حالا که افتاد

از چادر او پای خود بردار بس کن

بگذار یک جمله هم از گودال گویم

خون گریه ات را کربلا بگذار بس کن

وقت هزار و نهصد و پنجاه زخم است

ای نیزه‌ خونبار این اصرار بس کن

این ناله های دخترت پیش حرامیست

با شمر میگوید نزن نشمار بس کن

شاعر: حسن لطفی

 

.

شهادت امام حسن ۲۸ صفر ۹۹ محمد حسین پویانفر

.

متن مداحی / متن شعر / اشعار مداحی

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.

کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.

استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

مطالعه بیشتر