تا علی اکبر و قاسم مرا خواندند مادر * حاج محمود کریمی

بازدید: 1587 بازدید

تا علی اکبر و قاسم مرا خواندند مادر

با خودم گفتم اکنون واقعا ام البنینم

من فدایی سر موی امیر المومنین

من دخیل چادر بانوی روز واپسینم

هر گرفتاری برایم روضه می خواند ولی من

روضه خوان خانه مولای افلاک برینم

قد کشید عباس با شیر من و نان امامت

نان خوشبویی که خورد از دست شاهنشاه دینم

خورده نان مانده از ان سفره را دادم به عالم

عالمی حاجت گرفت از سفره ام البنینم

هر زمان دلگیر شد از غم حسینم گفت مادر

اول صبح امدم عباس را اول ببینم

اه از ان ساعت که در یثرب خبر دادن مارا

از به خاک افتادن فرزند مقطوع الیمینم

***

نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

گر خورد خون دلم مردمک دیده سزاست

که چرا دل به جگر گوشه زهرا دادم

ای که از کوچه معشوق ما میگذری

بر حضر باش که سر میشکند دیوارش

 

 

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

جدید ترین متن نوحه و متن مداحی از تمام مداحان در وب سایت مهجه

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com

سایت مهجه |  www.Mohjat.net

@Mohjat_net
#Mohjat

مطالعه بیشتر