تا که هیزم ها به دست عده ای شر گر گرفت * حاج محمود کریمی

بازدید: 1236 بازدید

تا که هیزم ها به دست عده ای شر گر گرفت

کم کم اتش شد محیا بعد از ان در گر گرفت

پشت در بود و به پهلو تکیه بر در داده بود

اتش در شعله زد یک باره معجر گر گرفت

هرم اتش زود بر هر جا سرایت می کند

بعد معجر بی هوا گیسوی مادر گر گرفت

ذره ذره موی او میسوزد و کم میشود

مو که کامل سوخت بین شعله ها سر گر گرفت

داشت اتش را ز روی سر جدا میکرد که

در به روی پیکرش افتاد پیکر گر گرفت

اتش در یک طرف سنگینی در یک طرف

پس بنا بر این تن او دو برابر گر رگفت

تازیانه در هوا چرخید و بر بازو نشست

زن که زیر گریه زد دستان شوهر گر گفت

دید قنفذ فاطمه دست از علی بردار نیست

با غلاف تیغ زد بال کبوتر گر گرفت

عصر عاشورا دوباره روضه ها تکرار شد

خیمه ها در بین اتش دختر گر گرفت

کودکی با دامن اتش گرفته می دوید

باد با دامن تلاقی کرد و بد تر گر گرفت

***

این همه بر سینه اذرم مزنید

نمک به زخم دل درد پرورم مزنید

در این مدینه همین جا سر مرا ببرید

اما غلاف تیغ به بازوی مادرم مزنید

 

 

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.

وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com

مهجه |  www.Mohjat.net

@mohjat_net