خانه ای که شده خاک سه امامش جبریل * حاج محمود کریمی

بازدید: 631 بازدید

خانه ای که شده خاک سه امامش جبریل

خانه ای که نرسد بر سر بامش جبریل

خانه ای که به سویش بود قیامش جبریل

خانه ای که به درش بود سلامش جبریل

از در کهنه در بسته که خواهش میکرد

اهل آن را به در خانه سفارش میکرد

گفت با در نَفَس خانه مریض احوال است

چند روزیست که از گریه کمی بی حال است

پدرش رفته و سهمش غم و آه و ناله است

گفت با در ولی افسوس که بد اقبال است

ناگهان دید در آن روز که غربت پر بود

سمت جبریل سر کوچه جماعت پر بود

تازه فهمید همان روز سفارش ها را

تازه دانست دلیل همه خواهش ها را

دید در یک طرفش هیزم و آتش ها را

بعد از آن دید در آن بین کشاکش ها را

خواست تا نشکند آتش چقدر غوغا کرد

خواست تا وا نشود ضربه ای آن را وا کرد

چند ضربه که به در خورد ز جایش افتاد

مادری خم شد و از درد صدایش افتاد

پدری آب شد از شانه عبایش افتاد

در آتش زده روی سر و پایش افتاد

رحم بر آن تن بی تاب نیاورد کسی

چادرش شعله ور و آب نیاورد کسی

رفت در کوچه کمربند علی در دستش

تا جدایش بکند گفت بزن بر دستش

دخترش داد زد ای وای برادر دستش

خرد شد قامت او از همه بدتر دستش

تا که آیینه ترک خورد علی را بردند

پیش دختر که کتک خورد علی را بردند

در آتش زده شد خیمه و طفلان ماندند

وقت غارت شد و این جمع پریشان ماندند

دختران در وسط حلقه دزدان ماندند

بی عمو بی سپر و بی سر و سامان ماندند

خیمه های حرم از آتش شامی پر شد

دور طفلان چقدر جمع حرامی پر شد

شاعر: حسن لطفی

 

 

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.

وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com

مهجه |  www.Mohjat.net

@mohjat_net

 

مطالعه بیشتر