

متن شعر
خبر پیچید در شهر و
جماعت را صدا میکرد
چه غوغایی به پا میکرد
خبر پیچید در بین مدینه
کینه ها را زیر و رو میکرد
دست ها را خوب رو میکرد
خبر میگفت امروز است روز آن
زمان کینه هایمان
تمام بغض ها و غیظ های ما
زمان انتقام کشته هایمان
خبر میگفت فرصت هست
زمان بردن اسب خلافت است
خبر می گفت باید که به تهدید و
به اجبار از علی بیعت گرفت و
راه بر عترت گرفت و
اینچنین دولت گرفت و
تا که با ما این جماعت هست
خبر پیچید در شهر و
جماعت جمع شد از هرکسی که
تیغ مولا باعث اسلام او می شد
منافق ها یهودی های پنهان
زر پرستان زورگویان
دست هاشان خوب رو میشد
خبر میگفت جای حق شناسی نیست
ترسی نیست
میریزیم راحت که هراسی نیست
خیال ما همه جمع است
مامور است بر صبر و سکوت این مرد
تسلیم است بی کس مانده
یاری نیست با او
و غیر از صبر کاری نیست با او
ولیکن او علی هست و علی هم که علی باشد
در آن دم نانجیبی گفت
باید که همه با یکدگر باشیم
دست کم همه سیصد نفر باشیم
همه رفتند پشت در همه جمعند پشت در
تمام ناجوانمردان اراذل بی مروت ها
خدایا جمع بی غیرت ها
همه جمعند و میگویند او تنهاست
اینک سخت کاری نیست
زیرا که علی را هیچ یاری نیست
علی را هیچ یاری نیست اما
صدایی آمد از خانه
صدایی که جماعت را بهم میریخت
بهم ظلم و ستم میریخت
صدا میگفت تنها نیست
تا وقتی که من باشم
اگر چه مرد نه اما هزاران شیرزن باشم
صدا میگفت برگردید تنها پیش مرگ بوترابم
جانفدای بوالحسن باشم
صدا میگفت اگر وقتش رسد
رزمنده ی او در مصافی تن به تن باشم
صدای فاطمه اما
نفس های رسول الله می آمد آه می آمد
صدایی که جماعت را بهم میریخت
جماعت خواست برگردد
که شیطان ناله ای زد جمع دزدان خواست تا پاشد
که فریادی رسید از غیظ
از کینه پر از نفرت در آن سینه
که هیزم کو که مشعل آی مردم کو
که آتش میکشم امروز با این خانه صاحبخانه را
با آتش و با هیزم و تیغ و تبر هستیم
راحت دست کم سیصد نفر هستیم
برگردید فقط یک یار دارد
هر چه پیش آید مهیا من
فقط یک یار دارد
یک نفر آن یک نفر با من
فقط یک یار سد مانده
تمام فاصله تا خرقه ی غصب خلافت
این در است و یک قدم نه یک لگد مانده
خواست تا سمتی رود تا در نیفتد روی او
حیف پهلویش به میخی خورده بر در گیر کرد
پشت در هی زد نفس اما به سینه حبس شد
ناله ی یا فضه اش در بین حنجر گیر کرد
آی در پیش حسینش چادر او گر گرفت
وای بین دست های شعله معجر گیر کرد
رفت در کوچه به دنبال علی از هر دو سو
لااقل بین چهل نامرد مادر گیر کرد
او زمین میخورد و آنجا آسمان میزد به سر
هر چه شد دستان او بر شال حیدر گیر کرد
تازیانه پیش رو ضرب غلاف از پشت سر
در میان ضربه ها بال کبوتر گیر کرد
خبر در کربلا پیچید
خبر با تیغ ها با نیزه ها تا خیمه ها پیچید
خبر پیچید در لشکر
خبر میگفت جان فاطمه
در بین گودال است پامال است
خبر پیچید لشکر تا بریزد بر سرش آنجا
خبر میگفت یاری نیست غیر از خواهرش آنجا
خبر میگفت او تنهاست
ما دست کم صدها نفر هستیم
شعر: حسن لطفی
.
کربلایی حسین طاهری
شب ۱ فاطمیه اول ۱۴۰۴
برای مشاهده جدیدترین اشعار
به صفحه اصلی سایت مراجعه کنید
Telegram | Eitaa | Bale | Rubika
مهجه در فضای مجازی؛ به ما بپیوندید


مهجه | دانلود جدیدترین نوحه ها همراه متن مداحی