خطری میکنم از فتنه شیطان احساس * حاج محمود کریمی

بازدید: 2606 بازدید

خطری میکنم از فتنه شیطان احساس

خطر خار جحیمی به روان گل یاس

در دل آل پیمبر همه افتاده هراس

شمر آورده امان‌ نامه برای عباس

زین مصیبت حرم پاک علی می ‌لرزد

گوییا ملک خدای ازلی می ‌لرزد

کیست عباس امید دل خیرالناس است

کیست عباس شرف عشق ادب احساس است

شیشه را قصد شکار جگر الماس است

پاسدار حرم‌ الله اگر عباس است

به نگاهیش عدو در سقر آواره شود

جگر شمر و امان ‌نامه او پاره شود

باز دنیا به سوی حیدر کرار آمد

به سراغ قمر از راه شب تار آمد

دل شب سوی حرم شمر ستم کار آمد

به شکار دل عباس علمدار آمد

گفت عباس ببین بخت تو را همراه است

که امان‌ نامه تو خط عبید الله است

چشم عباس که بر شمر ستم کار افتاد

پای‌ تا فرق چو آهی که برآید ز نهاد

گفت ای کار تو بر آل پیمبر بیداد

به تو و خط و امان‌ نامه تو نفرین باد

دور شو این همه افسانه مخوان در گوشم

به دو عالم پسر فاطمه را نفروشم

گفت ای لعل لبت تشنه دلت دریایی

تا به کی پای تو در سلسله تنهایی

به تو زیبنده بود سروری و آقایی

حیف از قدر و جلالت که کنی سقایی

تو امیری ز چه رو عبد برادر باشی

نزد ما آی که فرمانده لشکر باشی

گفت روزی که اذان بر در گوشم خواندند

همگی بر رخم از اشک گلاب افشاندند

مات و مبهوت به دیدار جمالم ماندند

همه دور پسر فاطمه‌ ام گرداندند

تا فدای پسر فاطمه گردد هستم

پدرم اشک‌ فشان بوسه زده بر دستم

گفت ما بوسه گذاریم به خاک پایت

تو یل ام‌ بنینی و قمر سیمایت

چه نیازی به حسین و به بنی ‌الزهرایت

حیف باشد که ز هم قطع شود اعضایت

عوض آن که حسین اشک برایت ریزد

باش با ما که زر سرخ به پایت ریزد

گفت خاموش که این بندگی ‌ام آقایی ‌ست

مشک بر دوش گرفتم شرفم سقایی‌ ست

با خبر باش که عباس بنی‌ الزهرایی‌ است

جگرم سوخته و چشم و دلم دریایی‌ است

باشد از اسب زمین خوردن من پروازم

هر چه هستم به حسین ‌بن ‌علی سربازم

من جدا لحظه ‌ای از آل‌ پیمبر گردم

بهر حفظ سر و جان دور ز دلبر گردم

پسر شیر خدا نیستم ار بر گردم

عشقم این است که دور علی ‌اصغر گردم

نیست بازیچه مانند تویی احساسم

دور شو دور زنا زاده که من عباسم

ای فدای شرف دین و مرامت عباس

کوثر از جام نبی باد به کامت عباس

از ولادت به تو بالیده امامت عباس

تا قیامت ز رسل باد سلامت عباس

تو به شهر دل یک خلق امامت کردی

سر بلند است قیامت که قیامت کردی

نه ز شمشیر نه از تیر تو را واهمه بود

از ازل مرغ دلت شیفته علقمه بود

زائر پیکر صد پاره تو فاطمه بود

آب را با تو به دور حرمت زمزمه بود

کای شرار عطشت در جگر آب عباس

آب از شرم لب تشنه تو آب عباس

آب ها تشنه داغ لب عطشان تو اند

نخل‌ ها سوخته و سر به ‌گریبان تو اند

اشک‌ ها وقف تو و زخم فراوان تواند

دست‌ ها تا ابدالدهر به دامان تو اند

چه شود تا ز گنه نامه او پاک کنند

میثم دلشده را در حرمت خاک کنند

شاعر: استاد سازگار

*********

یا علی پهلوان ما رفته ماه از آسمان ما رفته

جان نداریم جان ما رفته

رفته تا با شتاب برگردد آب با مشک آب برگردد

قوم و فامیل زحمتش دادند نیمه شب برگ دعوتش دادند

آشناهاش غربتش دادند پیش زینب خجالتش دادند

یک امان نامه شرم سارش کرد تا خودِ صبح بی قرارش کرد

***

با هر عذاب و زحمت و جان کندنی شده

باید تو را از علقمه تا خیمه ها برم

یک یا علی بگو و به همراه من بیا

میبردمت به خیمه اگر بود اکبرم

تو سر نهاده ای به روی پای فاطمه

من را بگو که رو به زمین میشود سرم

تو سر نهاده ای دم آخر به سینه ام

من را بگو که شمر نهد پا به سینه ام

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

مطالعه بیشتر