رخت از بوسه ای بیگاه میسوخت * حاج محمود کریمی

بازدید: 2437 بازدید

رخت از بوسه ای بیگاه می سوخت

نه تنها بوسه از یك آه می سوخت

علی لای لای علی لای لای لالایی لالایی

چه كرده آفتاب گرم وقتی

رخت در زیر نور ماه می سوخت

پریده رنگ و چسبیده زبانت

عطش افتاده با تاول به جانت

مخند این گونه شیرینم به بابا

كه خون می ریزد از چاك لبانت

لالایی لالایی لالایی لالایی علی اصغرم

برایم مرثیه می خواندی ای تیر

به دستم كودكم خواباندی ای تیر

تمام تار های صوتی اش را

به هم پیچاندی و سوزاندی ای تیر

گلویت سرخ و زیر و بم ندارد

چنان زخمی زده مرهم ندارد

بمیری حرمله با چشم دیدم

كه تیر تو زنیزه كم ندارد

ز داغت تیر هم گریان شده ای وای

نفس در سینه ات سوزان شده ای وای

خدا را شكر دستم زیر سر بود

سرت از پوست آویزان شد ای وای

ز چشمت رفت كم كم سو بمیرم

چكد خون از سر گیسو بمیرم

خدا رحمی كند مادر نبیند

سرت یك سو تنت یك سو بمیر

ای نازنینم جون جونم

گلو بوسیدم و دیدم ندارد

چنان زخمی زده مرهم ندارد

بمیری حرمله با چشم دیدم

که تیر تو ز نیزه کم ندارد

لالالالالا آروم جونم

چشات و هم بذار دردت به جونم

چه تیری دوخت حلقت را به بازو

چه تیری بند زد سر را به یک مو

عبا را میکشم شاید نبینند

نوکش بیرون زده از کنج ابرو

پدر با كودكی پرپر نشسته

به روی خاك ها مادر نشسته

رباب این را فقط تكرار میكرد

سه شعبه دارد و تا پر نشسته

مسلمانند اما گبر هستند

همه خندان ولی بی صبر هستند

گهی با پنجه گاهی به نیزه

همه مشغول نبش قبر هستند

عطش گرد پر و بال تو می گشت

غریبی پای اقبال تو می گشت

به پشت خیمه ها ای وای دیدم

كسی با نیزه دنبال تو می گشت

مرا آرام سازی با سرت وای

عزیزم دل نوازی با سرت وای

ز بس شیرین زبانی حرمله هم

شده سرگرم بازی با سرت وای

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

 

 

مطالعه بیشتر