شبنم گل لطیف تره * حاج محمود کریمی

بازدید: 685 بازدید

شبنم گل لطیف تره از قطره های بارون

لطیف تر از شبنم گل کوثر گریه هامون

داغ چشامون زخم صدامون زندگی بی عشق مرگ برامون

گل میگیره غبارش و با قطره های شبنم

برای شستن گناه من اشکام و میارم

طراوت عشق تگرگ ماتم چه حسی داره ماه محرم

ای خوش به حال اون که سر گذاشت به پای یارش

با دست پر خون دلش و گذاشت تو کوله بارش

هر کسی عشق دار و ندارش دیدن مولاست اخر کارش

خیلی هوا گرمه شنا داغه از اسمون اتیش می باره

اما دلای گرم تر از عشق پیش خدا گرمی بازاره

پیشونی ماه از عرق خیسه از کنج ابرو اب میریزه

مادر با دستاش نم نم بارون رو پلک طفل خواب میریزه

پاها که تو رملا فرو میرن اسبایی که اروم می تازن

این رد پاهایی که معلومه اینده دنیا رو می سازن

باید برقصه با نسیم گرم اون پرچمی که رنگ اتیشه

پرچم نشونی قبیلست و یه ماجرای داغ در پیشه

همپای کشتی نجات خلق مثل یه قایق کشتی نوحه

کشتی دلها کشتی عشقه پیشونی کشتی مثه کوهه

پیشونی کشتی عمو عباس دریایی از غم ها رو میشکافه

تا قافله عباس رو داره دریا چه ارومه هوا صافه

کشتی به ساحل میرسه اما دل تو دل بی تاب خواهر نیست

دستاش شبیه بید می لرزه هر وقت میبینه برادر نیست

می گفت از وقتی که اینجاییم افتاده تو خیمه عجب شوری

دلشوره می افته به سر تا پا وقتی که می بینم ازم دوری

کاشکی همین امروز برگردیم اونجا که جدم گفته بود اینجاست

اونجا که تو از اسب میفتی گل های ما میشه کبود اینجاست

ناقه که زانو زد علی اکبر گلبوسه رو دستای بانو زد

زینب که پایین اومد از محمل جای رکاب عباس زانو زد

امروز زینب با شکوه اومد فردا بدون همسفر میره

امروز همراه حسین اومد فردا به کوفه با یه سر میره

امروز لبخند امیدی رو رو صورت مهتاب میبینه

روز دهم جسمی به روی خاک انگار داره خواب میبینه

میبینه فردا اب ممنوع و از تن جدا دستای سقاش و

میبینه اکبر با قد رعناش پیش نگاهش اربا اربا شد

میبینه اصغر اب میخواد و همراه باباش میره تا میدون

میگه رباب اقا برو اما ابی نبود بچم رو برگردون

میبینه تیغ کند و رو حنجر میبینه گودال اومده مادر

میبینه که خنجر نمی بره از پشت با ضربه جدا شد سر

میبینه تو اتیش یکی میگه که سوخت از پا تا سرم عمه

میبینه تو اتیش یکی میگه ای وای عمه معجرم عمه

ما که مردیم خسته راهیم بچه ها را پیاده کن عباس

بچه ها را پیاده کردی بعد طرف اب اراده کن عباس

تا تو مشک پر اب میاری گرم بازی شوند اطفالم

دل شش ماهه ام به تو گرم است تو که هستی چقدر خوشحالم

تا تو هستی سه ساله میخندد گل زیبا به اب شاداب است

طفلکی دخترم نیم داند خبر داغ قحطی اب است

دست دارد به دست اکبر و تو به گمانش هنوز مهمانیم

طفلکی دخترم نمیداند من و تو پیششان نمیمانیم

طفلکی دخترم نیمداند روی نی میرود سر ت و من

در غیاب تو و علی اکبر چقدر حار میشود دشمن

طفلکی دخترم گمان کرده پیشواز امدند این مردم

اه سیلی که خورد میگوید عمه خیلی بدند این مردم

یک شباهت رقیه دارد و تو وقت افتادن از روی مرکب

تو به دست بریده میفتی او به دستان بسته نیمه شب

طفلکی دخترم نمیداند بیش از این میشود چو مادر من

روی و مویش شود پر از خاک و باز میگردد از پی سر من

مادرم هم به روی خاک افتاد گونه هایش ترک ترک شده بود

بر رخ مادرم خودم دیدم نقش دیوار و دست حک شده بود

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

 

مطالعه بیشتر