شبیه سایه به دنبال شاه می آمد * حاج محمود کریمی

بازدید: 1433 بازدید

شبیه سایه به دنبال شاه می آمد

ز شهر کوفه دمادم سپاه می امد

حسین معنی ازادی است این حر بود

که در محاصره اشک و اه می امد

ارادتی که در عمق دلش به زهرا داشت

عزیز فاطمه را در نگاه می امد

بدون جذبه مولا به قهقرا میرفت

اسیر او شد و خواهی نخواه می امد

ز خیل بی ادبان گر کسی به جایش بود

به زخم و طعن زبان و گناه می امد

قرار بود که بماند که احترام کند

و گر نه لحظه اول به راه می امد

به نام فاطمه لب بسته از تفاخر شد

ز غیر حق که شد ازاد تازه حر حز شد

اگر قدم به قدم با حسین حرکت کرد

ز دور فاصله را با حرم رعایت کرد

علی اکبر اذان گفت گفت بسم الله

امام کل جهان نیت جماعت کرد

حسین رحمت خود را به دشمنان هم داد

ز اهل کوفه برای نماز دعوت کرد

دوید حر و کنار بریر قامت بست

به اقتدای امام بهشت نیت کرد

نماز چون که به پایان رسید حر برخواست

وداع کرد و به سمت سپاه رجعت کرد

ز دور دید که ال علی سوار شدند

و او قدم به قدم با حسین حرکت کرد

به عبد رو سیه اثبات کرد حر شهید

به توبه می شود از نار هم به نور رسید

به روی چهره حر هرم شمس می تابید

به دشت از زه خورشید تیر می بارید

نمود دست دمی سایه بان چشمانش

میان هاله گرما امام را میدید

سوال کرد ز خود پس چرا توقف کرد

کجاست این برهوتی که اهل بیت رسید

غریبه ای به حضور امام دیده ام کیست

همان که امده ان پیر مرد موی سفید

اشاره کردن او را به دور میبینم

ولی نمی شنوم این چه گفت و او چه شنید

امام دست به روی محاسنش دارد

مگر چه گفت که رنگ از جمال ماه پرید

ندای هاتفی امد ز عالم بالا

رسید قافله عاشقان به کرب و بلا

حسین مشتی از ان خاک در برابر خود

گرفت و گفت به عباس میر لشکر خود

تمام مقصد ما از سفر همین صحراست

علم بکوب به دستان همچو حیدر خود

رباب داد به اغوش زاده لیلا

به گاهواره ای از نور علی اصغر خود

پیاده کرد ز محمل امام جانش را

گرفت گرد سفر از لباس دختر خود

همین که خیمه علم شد تمام صف بستند

شنید بانوی عصمت صدای اکبر خود

که عمه دست خودت را بنه به شانه من

و دست دیگر بر شانه برادر خود

همین که لحظه شور نزول زینب شد

به پیش دیده نامحرم اسمان شب شد

به دور محمل خورشید عشق محشر بود

حسین محو جلال و شکوه خواهر بود

ز پشت پرده محمل مهی که می تابید

نه این که دختر مولا نبود مادر بود

نهاد پای خودش روی زانوی عباس

رکاب دختر زهرا همین دلاور بود

ترنم صلوات از حرم به گوش رسید

به دور زینب کبری طواف اخر بود

تمام کرب و بلا در برش پر از خون بود

به یاد دست علمدار و تیغ و خنجر بود

اول حسین خواهر خود را به سمت مقتل برد

به خیمه گاه چو برگشت فکر معجر بود

نوای نوحه اهل سماست یا زینب

تمام روضه کرب و بلاست یا زینب

به گریه گفت ببین طفل کوچک اوردیم

حسین جان عزیزت بیا که برگردیم

من از شرار این افتاب می ترسم

من از تلضی طفل رباب می ترسم

تو از شهادت شش ماه گفتی اما من

ز بند بسته به دست رباب می ترسم

تو از فراق خودت کرده ای حکایت و من

زترک جسم تو در افتاب می ترسم

بیا بزن به کنار فرات خیمه که من

ز مرگ ساقی و قحطی اب می ترسم

از این که بعد تو با استین پاره خود

به روی چهره بگیرم حجاب می ترسم

تو غیرت الله و من عصمت اللهم جانا

ز یاد کوچه و بزم شراب می ترسم

به روی نیزه چون رود برابر من

خدا کند که نباشد سر برادر من

.
.

متن شعر مداحی شبیه سایه به دنبال شاه می آمد

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

مطالعه بیشتر