شعله با ناله شمع محفل ماست * حاج محمود کریمی

بازدید: 1006 بازدید

شعله با ناله شمع محفل ماست

گوهر اشک نقل انجمن است

صفر است و دم حسینیون

همه جا ناله حسن حسن است

گریه ماهیان دریایی

در عزایش بود تماشایی

اشک در دیدگان من تنهاست

ناله زندانی و سخن تنهاست

اسمان مدینه اشک بریز

ماه زهرا در انجمن تنهاست

ماهیان هم به بحر می گریند

بر غزیبی که در وطن تنهاست

با تو ام ای مدینه پاسخ گوی

با که گویم امام من تنهاست

در و دیوار شهر می گویند

امت مصطفی حسن تنهاست

هر کجا خلق عبد دنیایند

هادیان طریق تنهایند

تیر ها زخمی تنش بودند

اشک ها وقف دامنش بودند

دشمنان متحد به دشمنی اش

دوستان یار دشمنش بودند

حق کشی و دو رویی و دشنام

خار هایی به گلشنش بودند

همسر و دشمنان دوست نما

در کمین بحرکشتنش بودند

زخم تیغ زبان و خار جفا

در دل و چشم روشنش بودند

گریه کردند بحر غربت او

تیر ها در کنار تربت او

کرد رحلت چو جد اطهر او

اسمان شد خراب بر سر او

بود کودک که مادرش زهرا

گشت نقش زمین برابر او

جگرش پاره شد دمی که شکست

گوشواره به گوش مادر او

قاتل او مغیره و ثانیست

کشت او را دوباره همسر او

پیش تر از شرار زهر چو شمع

اب گردیده بود پیکر او

وارث غربت پدر حسن است

از برادر غریب تر حسن است

یا حسن صبر چون پدر کردی

حفظ دین پیامبر کردی

مشت نا بسته معاویه را

در بر خلق باز تر کردی

شجر نور را ثمر دادی

نخل دین را تو بارور کردی

پیش تر از قیام کرب و بلا

تو به پا نهضتی دگر کردی

به محرم حیات بخشیدی

تا به ماه صفر سفر کردی

ملک توحید خانه غم شد

صفر از ماتمت محرم شد

اسمان سینه چاک یا رب تو

مرغ شب اشک ریز هر شب تو

نقش گل بوسه رسول خدا

بر گلوی حسین بر لب تو

پاره های دل تو را در تشت

دید و شد پاره قلب زینب تو

زهر فریاد زد به سوز جگر

اب هم سوخت ز اتش تب تو

کل خلقت به ماتم تو گریست

به خدا غم هم از غم تو گریست

لب فرو بستم و دیدم که اهانت می کرد

قاتل مادر مظلومه من بر پدرم

قسمتم بود به مسجد که ز طفلی هر روز

قاتل مادر خود را سر منبر نگرم

تا در ان کوچه رخ یاس نبی گشت کبود

تیره شد صورت خورشید به پیش نظرم

مظطرب بودم و لرزیدم و حیران بودم

که چه سان مادر خود را به سوی خانه برم

در همان لحظه که شد مادر من نقش زمین

من نگه کردم و او گفت خدایا پسرم

***

قدم نمی رسید که خود را سپر کنم

***

دود بود و دود بود و دود بود

گل میان اتش نمرود بود

درب از جا کنده شد با یک لگد

مادرم فریاد زد فریاد زد

همان حبلی که بر حبل المتین شد

غل و زنجیر زین العابدین شد

نبد گر روی زهرا را نشانه

نمیزد کس به طفلی تازیانه

 

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

مطالعه بیشتر