منم موذن شهر نبی بلالم من * حاج مهدی رسولی

بازدید: 798 بازدید

منم موذن شهر نبی بلالم من

منم که بعد نبی مرغ بسته بالم من

منم که بعد پیمبر چه غصه ها خوردم

منم که سر به بیابان بی کسی بردم

چو عقده ای به گلو بشکند نوایم را

قرار بود کسی نشنود صدایم را

شبی به خواب بدیدم که خواجه لولاک

به دیده اشک و به دل خون و بر عُذارش خاک

خطاب کرد که ای همنشین دیرینم

بلال خیز و برو سوی جان شیرینم

که روزگار غریبی نور عین من است

زجای خیز که دلتنگ تو حسین من است

ز درد و رنج غریبی ز پای افتادم

دمی که پای به شهر مدینه بنهادم

چرا دگر سخنی از نبی نمی آید

چرا کسی به سرای علی نمی آید

چه روی داده چرا بیت وحی غمبار است

نشان آتش هیزم به درب و دیوار است

چه روی داده که شهر مدینه تاریک است

تمام حرف از آن کوچه های باریک است

چو کوبه ی درِ آتش گرفته کوبیدم

به اهل خانه هراسی عجیب میدیدم

صدای در دل اطفال را بلرزاند

چه روی داده در اینجا خدای میداند

صدا زدم که منم من موذن بابا

سلام حق و درود خدا به اهل کسا

چنان که وقت غمش را زوال آمده است

حسین گفت که مادر بلال آمده است

ز بعد اذن گرفتند کودکان دستم

کنار بستر بیمار خانه بنشستم

سلام بانوی حیدر سلام دخت نبی

سلام یاس پیمبر سلام یار علی

جواب داد که ای یادگار بابایم

ببین که بعد پیمبر چقدر تنهایم

گرفته ای تو غریبانه راه صحرا را

ببین تو بعد نبی روزگار زهرا را

بلال دست علی را به خانه ام بستند

بلال پهلوی من ظالمانه بشکستند

بلال ناله من شهر را تکان میداد

صدای ضربه سیلی فقط اذان میداد

ز غصه های علی ذره ذره آب شدم

بلال یاس پدر بودم و گلاب شدم

برو به یاد پیمبر اذان دوباره بگو

برو به خاطر این قلب پر شراره بگو

بیا حسن کمکم کن دوباره برخیزم

دوباره با جگر پر شراره برخیزم

حسین تشنه لبم آب کن تو آماده

بیار جانب محراب مهر و سجاده

به دست های پر از لرزه بی قرار اذان

نشسته روی به قبله به انتظار اذان

ز ماذنه چو صدای موذنش پیچید

ز گریه شانه مجروح فاطمه لرزید

همین که  نغمه الله اکبرش آمد

سرشک و خون دل از دیده ترش آمد

شنید اشهد ان لا اله الا الله

کشید از دل پر غصه اش مکرر آه

چو نام پاک پیمبر بلال گفت به لب

شنید ناله اطفال و گریه زینب

بلال بانگ تو در قلب مادر آتش کرد

بیا ز ماذنه پایین که مادرم غش کرد

ز ماجرای اذان بلال دل گیرم

نشسته بغض عجیبی به آه شب گیرم

یتیم و نام پدر گر که این بلا برسد

خدا به داد یتیم خرابه ها برسد

که راس پاک پدر را به طشت زر دیده

سحر به کنج خرابه سر پدر دیده

شاعر: محمود قاسمی

 

 

.

شب ۳ فاطمیه دوم ۹۹ حاج مهدی رسولی
.
متن مداحی / متن شعر / اشعار مداحی
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
.
Mohjatt.blog.ir
Mohjat.net
.

مطالعه بیشتر