منم که زیر پر و بالم آسمانم بود * حاج محمود کریمی

بازدید: 799 بازدید

منم که زیر پر و بالم آسمانم بود

تمام عرش خداوند آشیانم بود

منم که زینب کبرایم و نگاه فلک

همیشه محو کرامات بی کرانم بود

حسین دست توسل به جانمازم زد

نماز نیمه شبم اوج بی نشانم بود

منم که زینب بابا و خواهر نورم

منم که شور حسین عشق جاودانم بود

چه خواهرانه دلم رفت بین آغوشش

دمی که قامت طوباش سایبانم بود

خلاف باور من ناگهان ورق برگشت

خوشی ندیدم و چه بی امان ورق برگشت

شکسته بال و پرم لیک فکر پروازم

شکسته بال ترینِ بدون آوازم

رسیده ام به نفس های آخر عمرم

در آستانه دیدار و فصل آغازم

ببین که نبض دلم سخت میشود امشب

بیا برادر مظلوم هم محرم رازم

به یاد خاطره هایم حسین میسوزم

و با شرار همین خاطرات میسازم

هنوز پیروهن خونی تو را دارم

و گاه گاه به خونت نظر می اندازم

مرا ز بغض های شب بی صدا خلاصم کن

ببر مرا و از این غصه ها خلاصم کن

نرفته جان برادر هنوز از یادم

عذاب خاطره هایی ز شهر سنگ آباد

میان آن همه خنده رقیه گریه کنان

به روی نیزه ابالفضل را نشان میداد

هنوز مانده به یادم که پیش چشمانم

سرت چه سرزده از روی نیزه ها افتاد

هنوز مانده به یادم اهانت دشمن

و موی دخترکانت میان پنجه باد

یکی دو تاست مگر غصه های زینب تو

نرفته از نظرم غربت عطش آباد

نرفته از نظرم ای کبوتر خون بال

نفس نفس زدن تو میان آن گودال

حالا که کشتی ام ز غم و پیر کرده ای

چشمم به راه مانده چرا دیر کرده ای

چشمم به راه مانده چرا سر نمیرسی

ای سایبان خواهرت از در نمیرسی

امشب بیا و رسم زیارت تمام کن

بارم ببند و رنج اسارت تمام کن

ای آخرین نفس نفسم در شماره است

ای پاره جگر جگرم پاره پاره است

بعد از تو زخم روی سرم تازه مانده است

زخمی که داشت چشم ترم تازه مانده است

بعد از تو نای مرثیه گویی نمانده است

حتی برای ضجه گلویی نمانده است

از من صدای آینه ای خُرد می رسد

حاجت به سنگ نیست سبویی نمانده است

عادت شده که چهره بپوشم ز محرمان

رو بند من مگیر که رویی نمانده است

ای کاش لااقل دو سه تاری سیاه بود

تقصیر شام بود که مویی نمانده است

یارب شهادتین مرا هم قبول کن

گفتم حسین حرف مگویی نمانده است

تو رفتی و توان پریدن نداشتم

از فرط گریه فرصت دیدن نداشتم

تو رفتی و نمیرود از یاد من چه شد

دیدی جواب آن همه فریاد من چه شد

دیدم که زنده ای و لبت نیمه جان شده

چشمت برای پلک زدن نا توان شده

از فرط تشنگی نفست شعله می کشید

از فرط تشنگی جگر آتشفشان شده

بادی وزید و معجر من غرق خاک شد

دیدم به قتلگاه حسینم نهان شده

بر ساق نیزه ها چقدر خون تازه است

باران تیرها چقدر بی امان شده

وقتی که گیسوان تو را شانه می زدند

دیدم که مادرم به سرت نوحه خوان شده

دیدم سر ربودن پیراهن از تنت

دعوا میان حرمله و ساربان شده

دیدم میان خیمه آتش کشیده ام

طفلی اسیر حلقه نامحرمان شده

بعد از تو سهم دخترکت گوش پاره بود

سهم حرامیان همه جا گوشواره بود

***

از تل زینبیه زینب صدا میزد حسین

با قامتی خمیده زینب صدا میزد حسین

رنگش ز رخ پریده زینب صدا میزد حسین

آه از جگر کشیده زینب صدا میزد حسین

در پیش مادر خود زینب صدا میزد حسین

اشکش ز رخ چکیده زینب صدا میزد حسین

 

 

.

وفات حضرت زینب ۸۹ حاج محمود کریمی
.
متن مداحی / متن شعر / اشعار مداحی
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
.
Mohjatt.blog.ir
Mohjat.net
.

مطالعه بیشتر