من آن شمعم که آتش بس که آبم کرده * سید مجید بنی فاطمه

بازدید: 490 بازدید

من آن شمعم که آتش بس که آبم کرده خاموشم

همه کردند غیر از چند پروانه فراموشم

اگر بیمار شد کس گل برایش می‌ برند و من

به جای دسته گل باشد سر بابا در آغوشم

پس از قتل تو از لب تشنه آب آزاد شد بر ما

شرار آتش است این آب بر کامم نمی‌ نوشم

تو را در بوریا پوشند و جسم من کفن گردد

بجان مادرت هرگز کفن بر تن نمی ‌پوشم

دوباره از سقیفه دست آن ظالم برون آمد

که مثل مادرم زهرا ز سیلی پاره شد گوشم

اگر گاهی رها می‌شد ز حبس سینه فریادم

به ضرب تازیانه قاتلت می‌ کرد خاموشم

فراق یار و سنگ اهل شام و خنده دشمن

من آخر کودکم این کوه سنگین است بر دوشم

نگاه نافذت با هستی ‌ام امشب کند بازی

گه از تن می‌ ستاند جان گه از سر می ‌برد هوشم

بود دور از کرامت گر نگیرم دست میثم را

غلام خویش را گر چه گنه کار است نفروشم

 

 

.

? اخبار، اشعار و محصولات مهجه را در کانال تلگرام دریافت کنید

? اشعار کامل محرم ۱۳۹۷ مداحان رو از اینجا دانلود کنید

? www.mohjat.net

? @mohjat_net