میکشم خویش را به روی زمین * حاج امیر کرمانشاهی

بازدید: 625 بازدید

میکشم خویش را به روی زمین

گاه بر سینه گاه بر زانو

این عصای شکسته بعد از تو

کمکم کرده بیشتر از زانو

چندمین بار می شود یاد

شب دامادی تو افتادم

فرصتی بود و بعد عمری شرم

به جمال تو بوسه می دادم

حیف دیگر نمی شود بوسید

از لبانی که چاک خورده پسر

وای بر من چرا محاسن تو

اینقدر روی خاک خورده پسر

گفته بودی زمان پیری ما

آب هم در دلم تکان نخورد

تا تو هستی و تا عمویت هست

باد حتی به دختران نخورد

خواستم روی پای خود خیزم

باز هم با سر زمین خوردم

کمرم را بگیر مانند

چادر مادرم زمین خوردم

دست من را بگیر مانند

مادرم فاطمه زمین خوردم

زره و خود و زین و تیغت را

زیر پای سپاه می بینم

چقدر چهره ات عوض شده است

نکند اشتباه می بینم

همه تقصیر توست سمت حرم

کِل کشیدند بعد خندیدند

بعد پنجاه و چند سال اینجا

عاقبت قد عمه را دیدند

زحمت مجتبی و بابایت

رفته بر باد غصه ام کم کن

پیش این چشمهای نامحرم

معجر عمه را تو محکم کن

کاش میشد سرت یکی میگفت

زیر این ضربه ها کمش نکنید

آه ای نیزه ها میان حرم

خواهرش هست درهمش نکنید

تبر از شال خود در آوردند

همه انگار که سر آوردند

چقدر تیغ را فرو کردند

چقدر تیغ را در آوردند

ترسشان بود بود عمو صدا بزنی

زود رفتند و لشکر آوردند

چکمه ها تا صدای تو ببُرد

چه فشاری به حنجر آوردند

دهنت را به زور پر کردند

گریه های مرا در آوردند

حال بر عمه تو می خندند

گریه های مرا در آوردند

هر بلایی که بر سر آوردند

روی دامان مادر آوردند

شاعر: حسن لطفی

 

میکشم خویش را به روی زمین

.
.

شب هشتم محرم ۱۳۹۹ حاج امیر کرمانشاهی

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

مطالعه بیشتر