

متن شعر
وقتی میری با یه کفن با چادرت چیکار کنم
مخفی ترین راز حسن با چادرت چیکار کنم
نمیتونم اصاً در خونمونو باز کنم
دسته جمعی زدن به کی آخه اعتراض کنم
حق بده اگه من گله از همه حجاز کنم
زهرا زدن زدن زدن تو رو
کی سرت داد کشید به اون صدا لعنت
حسن از خواب پرید به کوچه ها لعنت
فضه فریاد کشید به میخ در لعنت
به رد چکمه ی چهل نفر لعنت
****
نفساتو نگیر باز به خونمون صفا بده
تو طبیب دلی خودتو خودت شفا بده
نرو جون علی تو به در من دوا بده
زهرا بمون بمون بمون فقط
آره پهلوت شکست به اون لگد لعنت
دست و بازوت شکست به اون لگد لعنت
****
خورده گره به کار من میشه دوباره حل کنی
بیرونه دستت از کفن بچه هاتو بغل کنی
حتی از تو کفن داری خونه داری میکنی
چشاتو نبند اشک ما رو جاری میکنی
با حسین و حسن داری بی قراری میکنی
گریه هاتو بزار واسه اون غریب بی کفن
که شبیه خودت اونو دسته جمعی میزنن
داره جون میکنه توی قتلگات حسین من
ای وای زدن زدن زدن چقدر
پیرِمردا زدن به اون عصا لعنت
قبل از عصا زدن به نیزه ها لعنت
نیست انگشترش به ساربان لعنت
چی آورده سرش به سنان لعنت
.
حاج مهدی رسولی
شب ۳ فاطمیه اول ۱۴۰۴
برای مشاهده جدیدترین اشعار
به صفحه اصلی سایت مراجعه کنید
Telegram | Eitaa | Bale | Rubika
مهجه در فضای مجازی؛ به ما بپیوندید


  مهجه | دانلود جدیدترین نوحه ها همراه متن مداحی