کاش میشد که نسیمی خبرت را میبرد * سید مجید بنی فاطمه

بازدید: 815 بازدید

کاش میشد که نسیمی خبرت را می برد

خبر سوختن بال و پرت را می برد

کاش میشد که زبان دور دهان چرخاندن

اثری داشت که سوز جگرت را می برد

کاش جای عطشی که رمقت را برده

خواب می آمد و چشمان ترت را می برد

لب زدن ها پدرت را نگرانت کرده

عطش تو نفس مختصرت را می برد

فاصله کم شده و حرمله با قدرت زد

دست بابات نبود تیر سرت را می برد

خوب شد تیر سه پر گر چه سپر را کج کرد

سنگرت بود وگرنه سپرت را می برد

تو روی دست پدر عازم میدان بودی

یا که تقدیرِ گلویت پدرت را می برد

دست و پا میزنی اما پدرت حیران است

گلویت زیر عبا تا به حرم پنهان است

این طرف ناله و آن سوی ولی غوغا شد

گر چه لب خشک ولی چشم همه دریا شد

مادرش زد به سر و عمه کنارش افتاد

ناله زد وای علی خواهرش از جا پا شد

بدن کوچکِ از پوست به سر بند شده

دفن شد زیر لحد باز پدر تنها شد

بعد از واقعه یعنی دم غارت کردن

حرمله پشت حرم آمد و واویلا شد

مادرش گفت که ای حرمله لعنت بر تو

به روی نیزه نزن زخم گلویش وا شد

مادرش داشت کنار پسرش جان میداد

از غم سوختن بال و پرش جان میداد

 

.
شب هفتم محرم ۱۴۰۰ سید مجید بنی فاطمه
آرشیو متن اشعار محرم ۱۴۰۰ »» اینجا کلیک کنید
.

کــتاب مــداحی جدید »» اینجا کلیک کنید
لطفا اشتباهات تایپی متن شعر را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار با درج لینک مجاز است

استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت ما نیست!!
مهجه به روزترین مرجع انتشار متن مداحی
.
Mohjat.net
.

مطالعه بیشتر