کوچه باریک و روز روشن بود و * حاج محمود کریمی

بازدید: 1458 بازدید

کوچه باریک و روز روشن بود و

توی دستای مادر دستای من بود و

یه دفعه دیدم که وسط کوچه دشمن بود و

توی یه چشم به هم زدن سایه ای رد شد از سرم

سایه یک دست سیاه که رفت به سمت مادرم

مادرم افتاد رو زمین هنوز نمیشه باورم

ناله مادر بی صدا ناله من وای جیگرم

نامرد راه کوچه رو بست سیلی آیینه رو شکست

مادر پیش چشای من روی خاک کوچه نشست

****

یادمه خورشیده آسمون می لرزید

یادمه تا خونه پاهامون میلرزید

زیر چادر دستاش مث بید مجنون میلرزید

یکی نبود تو اون کوچه که بگه بی حیا نزن

ناموس پیغمبرت و  به خاطر خدا نزن

میون شعله ها زدی این دفعه رو بیا نزن

دستت الهی بشکنه اینقده بی هوا نزن

اشکاش دونه دونه چکید چشماش دیگه من و ندید

صاحب خونه آسمون سالم به خونه نرسید

****

کی میدونه این درد چقدر دشواره

داغ مادر دیدن چه عذابی داره

لحظه ای که دیدم روی خاک افتاده گوشواره

به کی بگم که مادرم تا خونمون چه حالی داشت

دستش و رو شونم گذاشت دیگه خودم شدم عصاش

هی مینشست روی زمین جونی نمونده بود براش

آروم آروم نفس نفس گریه میکرد یواش یواش

این داغ همه وجودم و سوزوند بود و نبود

وقتی میون کوچه ها بردند گل کبودم و

****

ای عزیز زهرا ای غریب مادر

دلمو بردی یا حسن ابن حیدر

به خدا آقا جان من غلامت هستم تا محشر

نوروز ما روزیِ که حرم تو بنا میشه

تازه از اون روز به خدا مدینه با صفا میشه

دیگه چی از خدا میخوام  حاجتمون روا میشه

اون حرمی که شعبه اول کربلا میشه

چشمم به کرم حسن سایش رو سرمه حسن

سال دیگه قرار ما روضه تو حرم حسن

***

تردید مکن تصورش هم زیباست

ایوان حسن عجب صفایی دارد

به اذن مولا مجتبی وای شهید کربلا

 

دانلود فایل صوتی از اینجا

 

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.

وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com

مهجه |  www.Mohjat.net

@mohjat_net

 

 

مطالعه بیشتر