گره ای سخت زد و بقچه خود را * حاج محمود کریمی

بازدید: 854 بازدید

گره ای سخت زد و بقچه خود را برداشت

دلش انگار هوای حرمی دیگر داشت

روستایی فقیریست ولی باور داشت

شوق دیدار غریب الغربا بر سر داشت

چوب دستی به کف و دست و قدم در دل صحرا زده و

پشت سرش کاسه ابی به زمین ریخت زنی پیر و

به او گفت که مادر برسان از من افتاده سلامم به امامم

و بگو قدرت پا نیست بیایم به حضورت به شفا خانه نورت

برو فرزند گره زن پره این پارچه را کنج ضریحش

به امیدی که گشاید گره های دل ما را

راه طولانی و پر خار و خس اما میرفت

در هوای حرم حضرت اقا میرفت

زخمی و خسته و با تاول پا ها میرفت

تا خراسان نه بگو خانه زهرا میرفت

غرق در خویش قدم میزد و گاهی به لب اهی و

گهی نغمه جانکاهی و اشکی و لبش خشک چو میشد

کف ابی و همان حال سلامی به فدای لب عطشان امامی که لب تشنه به صحرا

گر چه رنج سفر و راه بیابان را دید

عاقبت تشنه ای ارامش باران را دید

چشمش از فاصله ای قبله ایران را دید

برق گلدسته سلطان خراسان را دید

گرچه شب بود ولی با قدم عشق

دوید و به دره معبد گمکرده رسید و سر خود را به سر خاک نهاد

اه که با حال غریبانه و با سجده شکرانه چه ها گفت

سنگ فرش از مژه اش خیس

کسی نیست پس از اذن دخول امده و پای ضریح اب شد و سفره دل یاز شد و

گفت ببین پای من از ابله سوزان و

تنم خسته و رنجور بیابان و

نه جانی و توانی و رسیدم به امیدم که سلامی برسانم به تو از مادر پیرم

به خدا هیچ نداریم ولی عشق تو داریم

فقط عشق تو مولا فقط

ساده حرف از خود و از مادر و از کویش زد

حرف ها با حرم ضامن اهویش زد

ناگهان زخم کسی بر دل دلجویش زد

خادمی امده با پای به پهلویش زد

گفت برخیز و برو که مژه هایم خستند

نیمه شب امد و در های حرم را بستند

سخت اشفته ز جا خاست و نالید

که این است پذیرایی تو خوان تماشایی تو

مانده و مبهوت شدم این که چه سان پیش تو ازرده کند خادم تو قلب گدا را

دید خادم که حرم نغمه هو هو دارد

ازدحامیست و هر گوشه هیاهو دارد

و رضا امده و چشم به این سو دارد

وای ای وای چرا دست به پهلو دارد

گفت خاکم به سر اقا چه شده ای نفس حضرت زهرا چه شده

حضرت مولاش اتابش زد و فرمود

که امشب زده ای ضربه به پهلویم و ازردی ام و

از نفس انداختی ام اه که امشب نه به مهمان رضا

زائر دلخسته ما بلکه به من ارض جسارت کردی

خیز مهمان مرا پیش من اور و بگویش که رضا قبل سفر کردن تو

پیش تر از نیت تو منتظرت بود به هر لحظه به هر اشک و قدم همسفرت بود

بیا وقت کرم هاست نه این خانه من خانه زهراست بیا ای دل تنها

مستجاب است دعا قبل دعا نشنیده

گوش این طایفه اوای گدا نشنیده

ما هم امشب سر خود پیش شما اوردیم

و دل خویش به ایوان طلا اوردیم

یک کبوتر به شبستان رضا اوردیم

روی کن جانب ما نام تو را اوردیم

همه سر خوشی ماست همه دل خوشی ماست

که در پیش شما درد دل خویش بگوییم و بجوییم دل گمشده خویش

هم از اهل خرابات شماییم و خوشا ان که چنین ساده به گلدسته تو

گنبد تو خیره نظر می کند و هر مژه تر می کند و نام تو را می برد اقا

اه یادش میره هر کی تو دلش غم داره

که نگاه تو هوای دل ما رم داره

دل اواره ما اقا جون راه درازی اومدم تا که بگم

دل اواره ما کرب و بلا کم داره

خوش به حال اونی که کار و بارش دست تو ه

خوشی و زندکی و اعتبارش دست تو ه

 

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر