از همینجایی که من ایستادم ” حسن عطایی ” شعر کامل

آب آور را زدند ناله ای پیچید در خیمه که لشکر را زدند در میان نخل ها دست ها تا شد قلم…

بین هر چی عشقه توی عالمه غم تو فقط برام مقدسه روزی که همه منو رها کنن فقط عشق تو به دادم…

این یه نامه کوتاهه کوتاه ترین راهه رسیدنه به الله مِنَ الحسینِ ابنِ عَلی اِلی بَنی هاشم فَکَأَنَ الدُنیا لَم تَکُن فَکَأَنَ…

ای عزیز دل مصطفی من فدای شما میکشی شیعه رو از غمت یا امام رضا شد دلت پاره پاره دیده هات پر…

رو خاک داغ صحرایی لب تشنه اما دریایی مظلومی آقا مظلومی تنهایی آقا تنهایی اِجتَمَعَ الناس خورشید و جلو چش ماه زدند…

قسم به اسمت نرفته یادم محبتاتو بیاد یه روزی که هرچه دارم بدم برا تو همه تلاشم فقط همینه بی کم و…

خسته و تنها چه غریبونه بابا حیدر رفت از خونه با گریه تا سحر بیداره میدونه لحظه ی دیداره شبای تار کوفه…

بی روی دل آرام تو دل کی بود آرام آرام دل من تویی ای سرو دلارام غافل نشدم از رخ دل جوی…

ای دلدل سوار یا علی ای شیرِ شکار یا علی این منسب فقط واسه توست صاحب ذوالفقار یا علی علمداری حضرت سپهداری…

بودم از ازل فدایی عباس شغل من شده گدایی عباس نداره بدل مثل باباش حیدر یل عالم غوغایی عباس تو اوج بلا…