مجید بنی فاطمه ( هدانا به کرامت الحسن ) ۱۴۰۳ + متن شعر

بانوی آب و آینه گویم ثنای تو لبریز شد فضای دلم از هوای تو بانو شما بهانه ایجاد خلقتی خَلق علی و…

کار ما امشب است با زینب شب میلاد نور ها زینب سِرِ وَ النَجمِ وَ الضُحی زینب آمده جلوه کسا زینب دختر…

فقیرم نوشتید من راضی ام به این شب به شب در زدن راضی ام دل من شکسته است چیزى بگو بوالله حتى…

ای بانویی که کفو مرتضایی معلم سقای کربلایی مکتبت سعادت درس تو شهادت ام الوفا ام البنینی مادر ایثار و یقینی ****…

نخل زردم جوانه می خواهم کفترم آب و دانه می خواهم بر فراز مناره های حرم گوشه ای باز لانه می خواهم…

کوفه و این بی وفایی رو ندیده بودم دیدم هرچی که از غربت علی شنیده بودم دیدم از کوچه گردی نیمه شب…

با نگاهی میشکافد نیل را نیلوفری در بغل دارد تمام انبیا را مادری نقص اجزا جهان با نور کامل میشود مکه امروز…

دگر بر چهره ی ماهت قمر بودن نمی آید به من انگار باباجان پدر بودن نمی آید خیالش هم نمی کردم که…

همه از خیمه ها بیرون دویدند ولی سالار زینب را ندیدند همه دیدند زینب با حال خسته کنار جسم جان خود نشسته…

همه بود و نبودم تویی و من به همین دلخوشم ای دوست که عشق تو فراتر ز هیاهوست شمیم تو پراکنده به…