سوختم ز آتش داغ تو ندانم چه کنم
شرر افتاده به غم خانه جانم چه کنم
بعد تو بی کس و بی یاور و تنها شده ام
رفته از دست برون تاب و توانم چه کنم
روز بر روز تو می نالم و شب بر شب تو
برده طاقت ز کفم اشک روانم چه کنم
مانده ام با که بگویم که چه امد به سرم
عقده دل شده این راز نهانم چه کنم
زندگی مشکل و در سینه نفس تنگ شده
عاجز از گفتن ان مانده زبانم چه کنم
اب از دیده خون بار ببارم شب و روز
که شدی کشته تو ای تازه جوانم چه کنم
رفتی اخر ز برم یار ستم دیده من
همه شب تا به سحر اشک فشانم چه کنم
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net