امشب سر سفره خیلی بی قراری
بابا چرا اروم نداری
اگه میشه نگاه کن چشمای تر و
داره میلرز دست و پام بیا امشب بمون نرو
بیا نرو اخه عالم پریشونه
تو که میشناسی زینب و بی تو اصلا نیمتونه
نه فقط چش تر میخونه میخ در
نرو مسجد یه امشب بابا حیدر
مثه ابر بهار اسمون تو ببار که نداره سحر این جا شب تار
وای
****
داری میری اشک چشمم و ندیدی
از ما مگه تو دل بریدی
داره من و میکشه فکر پر زدن تو ببین اشکای حسن
میریزه پا به پای من
پاشو ببین همه بچه هات علی
شیر اوردن برات علی فدای غصه هات علی
کیه که ندونه توی این زمونه
همه کوفه سر سفرت نشسته
نبینم غم تو چیه مرهم تو که دلت و سرت با هم شکسته
****
فرق تو شکسته ای امید زینب
دیدم داری میسوزی از تب
حال من و کی میدونه به جز خدا
پره خون رو صورتت الهی من فدات بابا
روی سرت چرا شق القمر شده
نزنی حرف رفتن و نگی وقت سفر شده
میدونم که یه روز یه غم سینه سوز
اخرش هستیم و از من میگیره
میبینم با چشام توی کوفه و شام که رقه توی بازار اسیره
حسین
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است