لالایی به من حق بده از خجالت بمیرم لالایی دعا کن نیفته به خیمه مسیرم لالایی آوردم تو رو تا برات آب…
آه بساطم بغیر آه ندارد کاش بیایی به سرم راه ندارم قطره ای از اشک تو کافیست ببینیم روشنی خیمه ما ماه…
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی چشم آسایش که دارد از سپهر…
اینجا دیار گریه کن ها از قدیم است دولت سرای حضرت عبدالعظیم است صاحب لوای این حرم شاهی کریم است تنها پناه…
بی اشک روضه تو دلم وا نمی شود بی یا حسین نامه ای امضا نمی شود ای شهر رو سیاه بزک کرده…
آخر بگو چه چاره کنم از غم فراق آهی ز حسرت است فقط همدم فراق با گریه کردن این دلم آرام می…