یه طاق نصرت میون دلم به پا کردم کوچه عشق و پره از برو بیا کردم از ته قلبم من فقط تو…
تو آمدی برکت ها در این جهان آمد به برکت تو برای جهان امان آمد به چشم روشنیت ماه آسمان آمد شعاع…
آروم آروم سر میرسه غمای مردم جهان مینویسیم تو تقویما ظهور صاحب الزمان وقتی میاد و تکیه بر دیوار کعبه میزنه پرچم…
نور و مهتاب و نیمه ماه چشمای خیره مونده به راه از خورشید بی خبرم تا تو بیای منتظرم تو بیا ای…
صبح الست بود و خدا بی حساب داد آرامشی به هستی در اضطراب داد عشق آفرید و عالم و آدم خطاب کرد…
حیف مولا مردم عالم تو را نشناختند دم زدند از تو ولی یکدم تو را نشناختند رهبر افلاکی و از خاکیان خاکی…
دل شده مجنون نجف بی سر و سامون نجف دوباره خودمو میبینم روبرو ایوون نجف دل و دلبر حیدر ای جانا سر…
خدا میخواست چشم او فقط عین الیقین باشد خدا میخواست دست او فقط حبل المتین باشد خدا میخواست تیغ او میان کفر…
میزنم ساغر از می کوثر کل بکشین اومد دوباره خوده پیغمبر شادی اورده غصه رو برده من به گمونم طاق کسری باز…