یه روزی چهار تا پسر داشتم یه روزی سایه ی سر داشتم یه روزی ستاره ی سحر داشتم یه روزی یه قرص…
دیگر مرا ام البنین نخوانید زیرا که من دیگر پسر ندارم من خانه دار خانه ای افسرده هستم آرامش یک باغ طوفان…
گل رشیدم بعد از تو شکسته شد کمرم سرت رو هر شب میبینم رو نیزه ها پسرم منم منم اونکه بعد تو…
همه ی دنیا خوشن انگار من یکی غریبم این وسط حرف بچه نداره قیمت جز برای مادرش فقط ننه ام البنین به…
من از رفیقای عراقیم یاد گرفتم که چجوری باز میشه با دست بی بی هر گره بزرگ و کوری دستِ فاطمه است…
تاج سرم شدی اصلاً تو زندگیمی همه باورم شدی ام البنین شدی یعنی که مادرم شدی ام البنین ام البنین درد سرت…