امروز گشودند ز رحمت در دیگر گردید عیان حُسنِ خدا منظر دیگر از جوفِ حرم گشت برون حیدر دیگر یا آمده میلاد…
جهان در انزوای بیکسی بود سکوت و داد و بیدادش برابر همیشه محضر قاضی اجبار میان روز و شب، شب حکم آخر…
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است دیدم شروع محشر کبرای دیگر است گردون شده سیاه و فضا پر زدود…
داری میری از کنارم ای پدر دلگیر و خسته فاطمه برات بمیره کی پیشونیت و شکسته یه عمری بار ِ محنت میبردی…