من از غروب یه پاییز من از شبای زمستون تو از قبیله ی لیلا من از قبیله ی مجنون هر اتفاقی بیفته…
رویای قدم زدن میبینه وسط صحن با صفای آقام یا تو حسینیه زمان روضه هر باری که خواب میره پاهام چی میشه…
یه روز محنت بار یه حجره ی غمگین یه دردِ بی پایان یه ناله ی سنگین تو داری جون میدی یه عده…
امشب تکلیفمو معلوم کن یا از خونه بیرون کن و یا قلبمو آروم کن امشب این خیالو راحت کن یا بزن منو…
امشبو با دل شما بریم جلو بگو که دلت میخواد کجا بری نکنه تو هم دلت مثه منه پس بیا پیش امام…
عشق رسوایی محض است که حاشا نشود عاشقی با اگر و شاید و اما نشود امن تر از حرمت نیست همان بهتر…
به همون اشکایی که واسه تو ریختم به همون آهی که از غمت کشیدم من دیگه خسته شدم دیگه بریدم بریدم بریدم…
سر توحید احمدی این است که علی را فقط خطاب کند عرصه ی جنگ هم که تنگ شود روی حیدر فقط حساب…