سلام ای غروب غریبانه دل سلام ای طلوع سحرگاه رفتن سلام ای غم لحظه های جدایی خداحافظ ای شعر شبهای روشن خداحافظ…
محبت در دلم چون آب جوشید ز نور روشن مهتاب نوشید سحر گاهان چو شبنم از سر شوق صبوری کرد تا دیدار…
آب زنید راه را هین که نگار میرسد مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد راه دهید یار را آن مه ده…
وطنم پاره تنم ای زادگاه و میهنم بر خاک تو بوسه میزنم ایران آفتاب اقتداری برقرار و استواری با شکوه با صلابت…
هستی رویایی من عشق اهورایی من ساحل دریایی من تویی لیلای من دستای تو دستای من حلقه زدن دور وطن اسمتو فریاد…
من تو زمین و آسمون کاری ندارم غیر از به پای اعتقاد تو نشستن پهلو گرفتن سمت تو راه نجاته سمت تو…