روی نیزه نخند اینقدر من که مردم نخند اینقدر هر دفه که تو رو خواستم طعنه خوردم نخند اینقدر هی میگم به…
باز گریه میکنم با یاد غربتت وقتی که میبینم خاکی تربتت یعنی میشه حرم باشه سینه زن باشه دم باشه دور قبرت…
دستات توی دست عمه چشمات پره التماس سنی تو نداری اما اخمات مثه اخم عباس چی شده که دیگه تو اروم نمیگیری…
حسن رسیده حُسن را به دلبران نشان دهد کریم آمده به سفره فقیر نان دهد فرشته میرسد که گاهواره را تکان دهد…
گره کور اگه به کار تو خورده اگه صبرت رو گرفتاری سر آورده بگو حسن بگو حسن بیخودی این در و اون…
من آبم هنوز شرمنده کودک ربابم هنوز یاد علقمه به پیچ و تابم هنوز یاد لب خشک تو کبابم من آب شدم…