بر درگهت آمدم دوباره با جرم و خطای بی شماره گویم به دو چشم پر ستاره تو لطف نموده ای مرتب ما…
نقله از زمخشری از قول پیمبر با شخص حیدر هرکی در افتاده ور افتاده توی دوزخ با سر افتاده مثه شیر بیشه…
اول و آخر اسم حیدرو بس بخوام ار حرفی از جنم بزنم نمیخوام عمرمو یه ثانیشم که بغیر از علی رو دم…
از روی تو آفتاب را ساخته اند زیبایی بی حساب را ساخته اند از باده ی چشمان پر از مستی تو انگور…
ای لذت بارون به دل صحرا جانم به فدای یوسف زهرا میخوامت بیشتر از همه دنیا جانم به فدای یوسف زهرا من…
باز بیا نقره بکوب طلا بریز پولک بپاش زهره ی نور و غزل به گل نشسته خنده هاش پدر خاک به آسمون…