متن شعر پرستویی شکسته بال میخواد از آشیون بره پرستویی شکسته بال میخواد از آشیون بره تا کی از زخمِ رو پرش…
نسبم می خورد به صدیقه گرچه از ساکنان ایرانم مادر مادرم کنیزش بود نوکر خانه زاده ایشانم در ازل جرعه ای شرابم…
من دوباره به اشک روونم نفس نفس از تو میخونم تو زمره فاطمیونم ای بی بی جان تو ملیکه ارض و سمایی…
پناه میبرم شبیه بچگی به چادر مادرم اگه میگرده دل من دور سر امام حسن حسینی ام مسلما دعای مادره اگه امام…
دیگه زندگیمون دوام نداره دیگه این خونه احترام نداره یه عده به غلاماشون سپردن رسیدید به علی سلام نداره نفسو با غم…
سپری شد چه روزای خوبی با تو کی میتونه واسه من پر کنه جاتو عزیزم حرفی بزن این دم آخر بذار بشنوم…
بانوی آب و آینه گویم ثنای تو لبریز شد فضای دلم از هوای تو بانو شما بهانه ایجاد خلقتی خَلق علی و…
این روزا نیستی فاطمه حیدرو باورش کنی حال خراب خونه رو باشی و بهترش کنی دوباره واسه زینبم چارقدشو سرش کنی وای…