چرا هوا زمستونیه دیوار خونمون خونیه در خونه پر از هیزمه مادر کجایی هوای کوچمون مه شده گلای باغچمون له شده حیاطمون…
مادر شدم به تو شبیه شبیه تو پای هر دو چشمم شده مثه ضریح دیدم رُخت رو تو دِیر راهب با مادر…
نه ناخن دارم که خار بیرون بکشم از پامو همش کابوسه تو خواب رو نیزه سره بابامو شمردن یادم میره تا که…
تویی که ماه آسمون عشقی به روی سینه ها نشون عشقی به روی کویر دلای تشنه همه طراوت بارون عشقی میمیرم از…
روزی که شکستند غرور پدرش را در کوچه بریدند همه برگ و برش را با خنده گذشتند از این مرد و ندیدند…
همه میگن گریه نکن اما میخوام زار بزنم همه میگن آروم بگیر ولی دیگه نمیتونم غروبا همه میگن غروب اون کوچه رو…