عشق دلخواهه برا عاشقی همیشه بهترین راهه مثه چشم به هم زدن زندگی کوتاه برو کربلا که این سیر الی اللهِ ای…
اجازه بده همین حالا تو رو مادرم صدا کنم کاش بشه یه روزی هم منم تو بقیع چشامو وا کنم انسیه الحورا…
تا چند کشم هر سو این قد کمانی را ای مرگ بگیر از من یکباره جوانی را جان میرود از دستم خون…
ای که دلها همه از داغ غمت غمگین است وی که از خون تو صحرای بلا رنگین است نرود یاد لب تشنه…
من گرد راه حضرت زهرا نمی شوم هرگز به جای ام ابیها نمی شوم او دختر پیمبر و همتای حیدر است من…
از تو فنا می طلبم وز تو بقا می طلبم عشق سوا هجر سوا وصل سوا می طلبم عاشق روی تو شدم…
از درد قطور است کتاب محن من چندیست که آه است تمام سخن من سخت است پدر پیش پسر گریه نماید مهدیست…
مادر نیمه جون تو رو جون زینبت زنده بمون راه میری قد کمون تو حیاط خونه مونده رد خون مونده بغض تو…