حاج رضا هلالی

گذر کردی به قبرستان کم و بیش کفن بردند دولتمند و درویش ولی ارباب عالم بی کفن ماند مدام این غم به…

من که تو دلم به جز تو واسه هیچی جا ندارم غیره شهر روضه تو جایی پامو نمیزارم از شما توقع دارم…

شعله برآرم ز جگر گریه کنم زار زنم ناله و فریاد کنم بر در و دیوار زنم جامه به تن چاک کنم…

هوا هوای عشقه که نم نم بارونه یه جرعه مهمونم کن از آب سقاخونه تو این شلوغی آقا نبر منو از یادت…

شده پاییز بهار من و تو غم و غصه است کنار من و تو برو اما در این کرب و بلا ته…

بی قرار تو ام و در دل تنگم گله هاست حسرت روز و شبم زیارت کرب و بلاست از تو دور افتادم…

پسر مادر من با لب تشنه کشتنت نازنین دلبر من با لب تشنه کشتنت غرق خون پیکر من با لب تشنه کشتنت…

هرکه جز در بغلت جان بدهد ناکام است هرکه نامی روی قبرش بخورد گمنام است توبه حر ریاحی به همه ثابت کرد…