نمیدونه کسی که چی دیده حسن نمیدونه احدی چی کشیده حسن تو خونه شب و روز چی شنیده حسن توی کوچه چی…
میدونی عاشقت هستم مگه میشه تو ندونی چه خوبه به پای عشقت داره میگذره جوونی محبوبم تویی معلومه اسمت میشه آروم قلبم…
فدای دردات تموم دردام من از خدا جز دیدنت چیزی نمیخوام برگرد عزیزم که خیلی تنهام یواشکی میگم به تو کبوده پاهام…
من آن شمعم که آتش بس که آبم کرده خاموشم همه کردند غیر از چند پروانه فراموشم اگر بیمار شد کس گل…
شب و روز من با عشق تو سر شد حال من خوبه تو روضه بهتر شد من تو چشم تو خدا رو…
ای همه شب به گوش تو گریه بی صدای من مانده به سینه با نفس ذکر خدا خدای من اشک تو ریزد…
نه حرف میزنی خانوم نه حتی یه لبخندی من هر بار میام پیشت تو چشماتو میبندی از من رو نگیر محتاج نگاهته…
دارن در میکوبن به فکر آشوبن خدایا پس چرا مادر از سجاده جای بابا به سمت در راه افتاده ای وای خدایا…