کاروان عاشقان زد خیمه در کربلا میپیچد بوی بهشت می تابد نور خدا دارد این کاروان عشق و ایمان و احساس بانویی…
بار امانت است که بر دوش میکشی بیهوده نیست اینکه چنین قد کمان شدی جان را چه قابل است که بی هیچ…
یک وقت از ما نوحه و دم را نگیری سینه زنی و شور و ماتم را نگیری خیلی میان روضه هایت سود…
حس می کنی زمین و زمان گریه می کنند وقتی که جمع سینه زنان گریه می کنند باز این چه شورش است…
هوای محرم رو دوست داریم با روضه هاش چشمامون بارونه از این سینه زنی محرم چه خاطرات خوبی میمونه همین که اشک…
خیمه ها باز سر پا شد تو محل برو بیا شد زنده موندم و دیدم باز پرچم حرم سیاه شد من و…
ماه محرم آمد دلها شد عاشورایی مثل شهیدان باشیم سر تا پا کربلایی عهد می بندیم از این پس رنگ دنیا نگیریم…
با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر اینجا نیا دیگر نداری خانه در این شهر یادم می اید تا کجا ها…