به روی شانه خورشید رفته پیکر ماه ولی چگونه برد ماه را از این درگاه هنوز روی زمین رد خون او پیداست…
مادرا یک روز می آید قرارت غم مخور میرسد نور دل چشم انتظارت غم مخور بیش از این در غربت خاکی نمیمانی…
داد چشمان تو در کشتن من دست به هم فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم هر یک ابروی تو…
مجموع برکاتی مولاتی مولاتی تو عمه ساداتی مولاتی مولاتی تو آیینه حسنینی مولاتی مولاتی معلم حسناتی مولاتی مولاتی تمام حیدر و زهرا…
دوست دارم که ترک لاف کنم خلوتی رفته اعتکاف کنم تا شوم محرم حریم دمشق کعبه عشق را طواف کنم سخن از…
دوباره خورشید سرگردونه دوباره مهتاب دل می بازه یه فرشته تو دست مادر دلشو برده بی اندازه دل علی پر از شوره…