ای حرمت خانه معمور دل * حاج محمود کریمی

بازدید: 1539 بازدید

ای حرمت خانه معمور دل

ای شجر عشق تو در طور دل

نجل علی دُرِ یتیم حسن

باب همه خلق زمین و زَمَن

همچو عمو ماه بنی هاشمی

چشم و چراغ  شهدا قاسمی

زینب و عباس و حسین و حسن

روی دل آرای تو را بوسه زن

رشته جان طره ی گیسوی تو

پنجه ی دل شانه کش موی تو

حجله ی دامادی تو قتلگاه

ذکر خوش اهل حرم آه آه

خلعت دامادی تو پیروهن

پیروهنی کآمده برتن کفن

شمع شراره  جگر خواهرت

عود دل سوخته ی مادرت

ماه وشان گرد رخت فوج فوج

اشک به چشم همگان موج موج

لیله عاشور درآن شور و حال

کرد ز تو عم گرامی سوال

کی همه دم عاشق ایثار خون

شربت مرگ است به کام تو چون

غنچه ی لب هات پر از خنده شد

با سخن مرگ دلت زنده  شد

کی تو مرا چون پدر ومن پسر

آیینه مادر وجد و پدر

دادن جان گر به ره دلبر است

از عسل ناب مرا خوش تر است

جام اگر جام شهادت بود

مرگ به از روز ولادت بود

بی تو حیاتم همه شرمندگیست

با تو مرا کشته شدن زندگیست

بود دل شب به سپهرت نگاه

تا که برایت ز افق صبحگاه

ظلمت شب کرد فرار از سپهر

بر سر میدان فلک تاخت مهر

صاعقه جنگ شرر بار شد

نقش زمین قامت انصار شد

هاشمیان جمله به پا خواستند

در طلب وصل خود آراستند

گشت تو را نوبت جان باختن

تیر گرفتن  علم افراختن

خون دل از دیده روان ساختی

خویش به پای عمو انداختی

کی (که ای) به تو حاجات مرادم بده

جان عمو اذن جهادم بده

با تو ام و از تو جهان فارغم

عاشقمو عاشقمو عاشقم

هر دو نگه بر رخ هم دوختید

هر دو به مظلومی هم سوختید

هر دو بریدید دل از بود و هست

هر دو گشودید به یکباره دست

هر دو ربودید ز سر هوش هم

هر دو فتادید در آغوش هم

هر دو به هم روی حسن یافتید

هر دو ز هم بوی حسن یافتید

بس که کشیدید به من جان هم

اشک فشاندید به دامان هم

رفت ز تن تاب و ز سر هوشتان

سوخت وجود از لب خاموشتان

دید عمو کاسه ی صبرت تهی

نیست تو را غیر شهادت رهی

دید اگر رخصت میدان دهد

دُر یتیم حنشنش جان دهد

ناله برآورد بلند از نهاد

داد به سختی به تو اذن جهاد

دیده به  خورشید رخت دوخت دوخت

شمع صفت اب شد و سوخت سوخت

ولوله ها در حرم انداختی

هستی خود باختی و تاختی

مهر رخت گشت ز دور آشکار

ماه رویت بربد ز دشمن قرار

خصم در ان معرکه حیرت زده

گفت پیمبر به مصاف آمده

این علی اکبر دیگر بود

یا که همان شخص پیمبر بود

هم چو علی داده به آبرو گره

پیروهنش کشته به پیکر زره

بسته به خون آب جگر عین او

باز بود رشته ی نعلین او

حور ملک یا که بشر چیست این

ختم رسل یا که علی کیست این

لب به رجز خوانی و تیغت به دست

کی سپه حق کش باطل پرست

ان تنکرونی فانا بن الحسن

سبط البنی المصطفی الموتمن

من گل گلزار بنی هاشمم

سبط نبی نجل علی قاسمم

خواست شود کار عدو یکسره

ریخت به هم میمنه و میسره

تو علی و کرب و بلا خیبرت

ختم رسل گشت تماشاگرت

تیغ کجت قامت دین راست کرد

آنچه نبی گفت و خدا خواست کرد

شور شهادت به سرت گر نبود

زنده یکی ز آن همه لشکر نبود

قلب خود اماج بلا ساختی

تیغ فکندی سپر انداختی

دید عدو نیست زره بر تنت

پاره بدن کرد چو پیراهنت

جسم لطیف تو شد ای جان پاک

چون جگر پاک حسن چاک چاک

اجر حسن را به تو پرداختند

اسب به گلبون بدنت تاختند

دید تن پاک تو آزارها

کشته شدی کشته شدی بار ها

قاتل جان تو نشد تیرها

سم سطوران شده شمشیرها

************************

ز من بگوی به گلچین تلاش بیهوده کردی

گلی که آب نخورده دگر گلاب ندارد

************************

نیزه و خنجر چه کند با دلت

گشت غریبیِ عمو قاتلت

کاش نمیدید عمو پیکرت

تا ببرد هدیه ی بر مادرت

کاش نمیبرد تنت این چنین

جان دهی و پای کشی بر زمین

*******

پیکر کشیده شد از کودکی که قامتش آخر کشیده شد

با دست قاتلان طفل یتیم کاکل مویش کشیده شد

پهلوش تا شکست آهی بلند از دل مادر کشیده شد

در زیر نعل اسب کار از تنش گذشت و به حنجر کشیده شد

پس با چه زحمتی جسمش کنار پیکر اکبر کشیده شد

چندی گذشت و بعد گودال غرق خون شد و خنجر کشیده شد

تا خیمه گاه هم پاهاش روی خاک مکرر کشیده شد

 

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

مطالعه بیشتر