جماعتى که زبانم ز جورشان بسته است * حاج محمود کریمی

بازدید: 2973 بازدید

جماعتى که زبانم ز جورشان بسته است

به فتنه ها سرشان سنگ خورده بشکسته است

ز جهل پیرو ادراک خویش و فهم خودند

به هر معامله تنها به فکر سهم خودند

از این قبیله که نان هاى مفت آجر شد

ز بغض حیدر کرار قلب شان پر شد

امان از این همه بغض نهفته در سینه

امان از این همه پیشانى پر از پینه

على شناس نبودند پس غلط رفتند

شبى به مجمع تشخیص مصلحت رفتند

نرفته اند غلط نه بگو غلط کردند

بگو براى چه این قوم مشورت کردند

براى بستن دست على یداله شان

و یا براى اراجیف بى سر و ته شان

براى کشتن زهرا به جرم چشم ترش

براى ریختن خون سومین پسرش

براى سوختن آخرین نشانه وحى

براى بردن هیزم به سمت خانه وحى

بگو براى چه بر پا شدست این شورا

براى قتل على یا که کشتن حورا

شما گروه به ظاهر غدیر نادیده

شما جماعت ملعون وحى نشنیده

براى این همه جور و قساوت دل تان

على چه کار کند اى به خون عجین گِلتان

على چه کار کند با شما که بیت المال

حلالتان شده آن سان که شیر بر اطفال

على چه کار کند با شما که در پیکار

نشسته اید به سجاده هاى استغفار

على چه کار کند با شما که بى عارید

شما که هر چه کند باز از او طلبکارید

على چه کار کند با غرور بیجاتان

على چه کار کند با نماز خوان هاتان

على به خانه نشسته است و خوب مىدانید

به مسجدید و نماز غفیله مىخوانید

چه کرده اید که قوم احترام او نکنند

سپرده اید غلامان سلام او نکنند

دهان جربزه را او که نیک دوخته است

چه کرده اید که حالا سپر فروخته است

على به خاطر این کارهایتان پیر است

دواى درد على شیر نه که شمشیر است

ز ذوالفقار به هیچ استعاره مىگویم

اگر چه گفته ام اما دوباره مىگویم

همو که بود به میدان دژ عظیم نبى

جدال کرد به دستور مستقیم نبى

چو جبرئیل ز خشم على هراسان شد

به شکل دحیه کلبى بر او نمایان شد

همین که خیره به مولا و کارزارش بود

سفارشى به على کرد و ذوالفقارش بود

همو که بود امان شما چو کشتى نوح

همو که سر زده چون آفتاب از پس کوه

کنون نگاه کنید اشک بار و منزوى است

خودش براى خودش چند سال مثنوى است

سکوت کرده اگر خود از او دهان بستید

شما قبیله نامرد باعثش هستید

على نگفت سخن جز به چاه ها اى قوم

چه کرده اید مگر واى بر شما اى قوم

کسى که سر بگذارد جنان به شانه او

چگونه بى در و پیکر شدست خانه او

شما که سعى نمودید جاى او باشید

زدید همسر او را جواب گو باشید

به جانشین رسول خدا جفا کردید

شکسته است در خانه اش شما کردید

على نشسته به خانه همین دعاتان بود

دلیل و قصه نبافید از خداتان بود

زمانه گر چه به اجبار با على بد کرد

على همیشه تاریخ صبر خواهد کرد

اراده کرد به گوش من و تو پند کند

سکوت کرد که روزى صدا بلند کند

چرا که آخر سر انتقام در پیش است

به هوش باش سقیفه قیام در پیش است

شاعر: پیمان طالبی

منبع این متن: تسنیم

 

جماعتى که زبانم ز جورشان بسته است

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

دانلود نوحه جدید / جدید ترین متن نوحه و متن مداحی تمام مداحان از سایت مهجه

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com

سایت مهجه |  www.Mohjat.net

@Mohjat_net
#Mohjat

مطالعه بیشتر